چشمهایی که شده ابرِ بهار
می شود خرج دعا یا ستار
تو خطا پوشی وُ من سرتاپا...
جرم وُ عصیان وُ خطا یاستار
راه بدها به حـرم وا کردی
من کـجا وُ تو کـجا؟! یاستار
نامه ام پر شده از این کلمات
غیـبت وُ کـِذب وُ ریا یاستار
روسیـاهم من وُ تنـها کارم
روضه ی کـربُ وبلا یاستار
دختری گفت چرا؟! رویِ طبق
شده پوشـیده خدا یا ستار
بویِ بابایِ غـریـبم آمد
فاش کن راز مرا یاستار
عمّه روپوش طَبَق را برداشت
روضه شد یا اَبَتا...یا ستار
لب وُ دندانُ و سرُ و روی پدر
غرقِ خون است چرا؟!یاستار
رویِ لبها اثر کَعب نی است
دست و پا مانده کجا؟!یا ستار
پیشِ پایِ طَبق افتاد از پا
نُدبه شد نغمه یِ ما یا ستار
حسین ایمانی
دلا بکوش مطهر بمان و محرم باش
دخیل چادر دخت رسول اعظم باش
به تزکیه سپری کن دو روز دنیا را
بدین طریق به چشم خدا مکرم باش
عبودیت به صفات ربوبیت برسد
بیا و عبد خداوند باش ، رب هم باش
تو جمع عالم دنیا و آخرت هستی
مباش فکر دو عالم ، خودت دو عالم باش
اگر چه عبد به غیر از " نمیتوانم" نیست
ولی معیت رب هست " میتوانم " باش
مباش چاه سر راه یوسفان خدا
به فکر تشنه لبان باش و چاه زمزم باش
مسافریم و از اینجا خلاصه باید رفت
به فکر رفتن از این نشئه نیز کم کم باش
ز راه میرسد آن دم که صور را بدمند
از این به بعد دمادم به یاد آن دم باش
به سفره خانه ی حاتم مبر نیاز ، اما
اگر به خانه ی تو آمدند حاتم باش
اگر درست نکردی ، خودت درست بمان
کسی به دست تو آدم نشد ، تو آدم باش
غمی به غصه همسایه هات اضافه نکن
ولی به غصه همسایه هات مرهم باش
بگو به زن که زنی فاطمه نخواهد شد
بگو که لااقل آسیه باش ، مریم باش
شب زفاف دو رکعت نماز قبر بخوان
شب زفاف که شد فکر قبر خود هم باش
چراغ خانه به مسجد رواست نی خانه
به فکر مسجد و محراب و ابروی خم باش
گر ایستاده بمیری شهید میمیری
درست مثل شهیدان چو کوه ، محکم باش
کلید قفل شهادت بدست این اشک است
امیدوار به این اشکهای نم نم باش
خروش پیر جماران شده چه دریایی
نو نیز حداقل قطره ای ازین یم باش
آهای امت اسلام ! بهر پیروزی
دخیل چادر دخت رسول اکرم باش
علی_اکبر_لطیفیان
می پرد جبرئیل دل امشب
به هوای مدافعان حرم
خواهم امشب سخن بگویم از
ماجرای مدافعان حرم
وقتی از خانه راه افتادند
پشت پا بر هرآنچه هست زدند
بوی ذبحِ عظیم می آید
از مِنای مدافعان حرم
روی فرزندِ خویش بوسیدند
با همان بوسه دل زِ او کندند
اولیای خدا شدند همهپ
شهدای مدافعان حرم
تا شنیدند در خطر افتاد
حرمِ عمه ی امامِ زمان عج
جلوه هایی زِ وَفای عباس ع
شد وفای مدافعان حرم
بس که با پیکری به خون غَلطان
سینه زن ها به خاک افتادند
نام سوریه شد میان ما
کربلای مدافعان حرم
زینبیه ، حلب ، دمشق ، حماء
هر قدم جای جای پای زهرا س شد
مادر آمد خودَش تشکّر کرد
از صَفای مدافعان حرم
چه پدر ها که بی پسر شده اند
چه پسر های که بی پدر شده اند
چه کمر ها که خم شد این ایام
در عزای مدافعان حرم
همسرانی جوان سیه پوشند
خانه هاشان بدون مَرد شده
همه ی دلخوشی شان شده است
عکس های مدافعان حرم
مثل ارباب عده ای تَن شان
غرق خون روی خاک جا مانده
در دیار غریب ای جانم
به فدای مدافعان حرم
این همه خون به خاک می ریزد
تا که خَشتی زَ صَحن کم نشود
در امان بودن حرم همه دَم
شُد دعای مدافعان حرم
خود زینب س چِقدَر سیلی خورد
مثل زهرا س به زیر پا افتاد
مادر و دختر اند در همه عالم
مقتدای مدافعان حرم
مادری پشت در سپر گشتُ
دختری بین گودیِ گودال
کوچه و قتلگاه شد هر شب
روضه های مدافعان حرم
ما قَسم خورده ایم و تا آخر
پای آقای خویش می مانیم
می گذاریم پای غِیرت بَر
جای پای مدافعان حرم
کاش قِسمَت شود آخرِ کار
بارِ ما را هم ز کَرَم بِخَرند
نام ما هم اضافه گردد بَر
انتهای مدافعان حرم
یا حسین ع گویان عالم در پناه زینب س اند
عرشیان مأمور حفظِ بارگاه زینب س اند
گوشه ای از این حرم حاشا که بردارد خَراش
تا زمانی شیعیان مَردِ سِپاه زینب س اند
#جای_مدافعان_حرم_خالی
#لبیک_یا_زینب
ای آنکه خودت محول الاحوالی
بر داشتن برادرت می بالی
در روز ولادت تو ای خواهر عشق
جای همه ی مدافعانت خالی
#پوریا_باقری
دو بیت تقدیم به شهدای آتش نشان و گریز کربلا
عاشقانت وسط شعله غم می سوزند....
همه با گریه و با ناله و دم می سوزند.....
شب جمعه ست گریزی بزنم کرببلا .....
جلوی چشم حسین اهل حرم می سوزند....
اصغر اعرابی
بسم الله الرحمن الرحيم
تقدیم به روح ملکوتی
شهدای_آتش_نشان
به قلب حادثه زدی دلاور
هم وطناتو دیدی زیر آوار
میخواستی که کسی گرفتار نشه
ولی حالا خودت شدی گرفتار
محمدحسن بیات لو
شهدای آتش نشان
برجی نشست و قامت تهران خمیده شد
اسباب غم، دوباره سر سفره چیده شد
فریاد آتش است، به هر جا که می روی
چندین فرشته بین مه و دود دیده شد!
بغضم دوید و گوشه ی چشمم شکسته شد،
وقتی که خواندم از لب مجری، نوشته را:
چنگال پیر و سنگی این برج، همچنان
محکم گرفته بال و پر سی فرشته را!
دیشب میان خواب، تو را دیدم و فقط
گفتی: "صدای سوختنم را شنیده ای؟"
صبحی که چکمه های تو را واکس می زدم
گفتی "عزیز من تو فقط خواب دیده ای!"
دیدی خودت که خواب من این بار چپ نبود
خاموش میشوی و به تو زنگ می زنم
با هر دقیقه ای که جوابی نمی دهی
محکم به شیشه ی دل خود سنگ میزنم!
((مادر! ببخش از پسرت، پیرهن فقط...
خواهر! ببخش... با خبری تلخ آمدم
تازه عروسِ حادثه! شرمنده ام اگر
با این خبر مراسمتان را به هم زدم...))
باور نمی کنم خبری را که داده است!
با حجم گریه میرود اما نمیروم...
همکار توست، پس تو کجایی که نیستی؟
من تا نبینمت که از اینجا نمیروم!
مادر نشسته روی زمین داد میزند:
دیدی دوباره یوسفم از چاه برنگشت؟
دیدی سیاوشم وسط شعله مانده است؟
دیدی کسی سلامت از این راه برنگشت؟
مردم سلام... با خبری تازه آمدم
ققنوسهای قصه ی تهران نمرده اند
ما مُرده ایم و مردمِ دور از بلا، که باز
مثل همیشه از بدن مُرده خورده اند!
آقای بی ملاحظه ی دوربینبهدست!
کافی نبود آن همه اخبار سرزده؟
این سوژه ای که مرکز عکاسی ات شده
از زیر چوب و آجر و تیرآهن آمده!
پروانه های عاشق از اینجا نرفته اند!
این عشق جاودانه که حاشا نمیشود!
"آتـش بگیر تا که ببینی چه میکشم
احساس سوختن به تماشا نمی شود"*
#سیده_نرگس_میرفیضی
تقدیم به همهء آتشنشان ها
دوباره بغض میگیرد گلوی آسمان ها را
سقوطی تلخ میبندد لب شیرین دهان ها را
زبانه میکشد شعله ، زبانم بند می آید
نشانه میرود آوار برجی بی نشان ها را
ستاره اشک میریزد، چه بی رحمانه میگیرد ..
نبودِ چند سیاره ، قرار کهکشان ها را
دل خورشید می لرزد ، جهان در بُهت خواهد رفت
شکسته ماتمی دیگر قد رنگین کمان ها را
از این دی ماه تاریخی الیٰ یوم الاَبَد، والله
کسی یادش نخواهد رفت کار قهرمان ها را
شهیدان که نمیمیرند ، اینها روح جاویدند
ولی با هجر میگیرند ، از ما جانِ جان ها را
فداکاری مطلق را ببین در روح آن مردی
که با خون خودش خاموش کرده آشیان ها را
گنار گرمی قلبش هزاران کوره چیزی نیست
خدا از شعله پُر کرده دل آتشنشان ها را
به حق اکبر لیلا دعا کردم خدا از ما..
نگیرد لحظه ای و کمتر از آن این جوان ها را
عماد_بهرامی "سکوت"
شهدای_آتش_نشان
به دل آتش نشانان غم نشاندند
ز دیده اشکمان بر رخ فشاندند
پیِ اِمحاء آتش رفته بودند
ولی خود در حصار شعله ماندند
استاد_کلامی_زنجانی
شهدای_آتش_نشان
دینِ ما از غیرت و مردی نشان دارد هنوز
کوهِ ایمان بینِ ما آتشفشان دارد هنوز
رستگاری با شهادت می شود معنا، فقط
خِطّه ی آتش نشانی جان فشان دارد هنوز
آتشِ اخلاص گاهی شعله وَر تر می شود
روحِ ایثار و شهامت تا که جان دارد هنوز
یک جوان در زیرِ آوار است، اما آن طرف
مادری با چشمِ تر قَدّی کمان دارد هنوز
سوختن را واژه ای بهتر نمی آید به کار
تا بدانی دود و آتش، همزبان دارد هنوز
ثبت خواهد گشت در تاریخ این پروازها
جا برای پر زدن، آسمان دارد هنوز
فاطمیه سالها با روضه اش فهمانده است
آتشِ سوزنده بر عالم زیان دارد هنوز
مادرِ ما سوخت پشتِ در، پس از آن تا ابد
سوختن ها کار با ما شیعیان دارد هنوز
رضا_باقریان
شهدای_آتش_نشان
آتَشنِشان بودَن چہ باری بودبَر دوشَت
هرگز نخواهد کرد این خطّه فَراموشَت
خاموش کردی سالها بسیار آتش هـا
اَفسوس که اینبار آتش کرد خاموشت
محسن_کاویانی
شهدای_آتش_نشان
در آتش سوختی و ساختی افسانهای دیگر
میان شعلهای دیگر، شدی پروانهای دیگر
.
«بسوزیم و بسازیم»، این قرارِ قصه بود، اما
تو میسوزی و میسازند خانها، خانهای دیگر
دوباره اشک میباریم و میآید به گوش از دور
صدای جغدها این بار از ویرانهای دیگر
سخنها، نوشداروهای بعد از مرگ سهرابند
بیاید کاش تدبیری کُند، فرزانهای دیگر
اگر دیدی، به عاقلها بگو که چارهای باید
که در این چاه، سنگ انداخته، دیوانهای دیگر
من از بیگانگان نالیدهام اما بگو این زخم،
از آنِ آشنایی بود یا بیگانهای دیگر؟
کبوتر سوخت، شاید تا رسد سودی به صیادی
که اینجا دامِ دیگر پهن کرد و دانهای دیگر
کمی ای کاش انسانتر شویم، ای کاش برخیزیم
از این آوارها، با غیرت مردانهای دیگر
من امشب معنیت را ای پدر! احساس کردم که
نمییابم برای اشکهایم شانهای، دیگر
شهیدی؛ شعلهها این را شهادت دادهاند، ای مرد!
تو از آتش به جنت میرسی، ... پروانهای، دیگر
قاسم_صرافان
🔹🔸شهادت 🔸🔹
هر که را این خاندان بر مهر ، بندش می کنند
پیش چشم عالمی شیرین چو قندش می کنند
با تعبد در مقام مرتضی و همسرش
عبد دربار علی را ارجمندش می کنند
آری آن دلداده را تا عرش اعلا می برند...
لیک با دستان غم از مو بلندش می کنند
اولش بر بال پروانه نشانی می نهند
آخرش بر شمع سوزنده پسندش می کنند
چون که عزت دارد او رشک خلایق می شود
پس حسادت بر سر زلف کمندش می کنند
عاقبت پروانه را رزق شهادت می دهند
مست را در شهر مستی شهروندش می کنند
جعفر ابوالفتحی
منبع:
www.neyjaf.ir
🔹🔸تقدیم به شهدای غزه فلسطین لبنان یمن سوریه و ایران🔹🔸
🔹🔸شعری برای شهید جهاد مغنیه🔹🔸
سلام یاور خوبم ، جهاد مغنیه
شهید پرپر خوبم ، جهاد مغنیه
تو ماه و دلبر خوبم ، جهاد مغنیه
الا برادر خوبم جهاد مغنیه
ازینکه چون تو نگشتم شهید پر دردم
ازینکه روح تو بی من پرید پر دردم
از این زمانه ی بی تو چقدر بیزارم
ز دام و دانه ی بی تو چقدر بیزارم
همیشه عطر تو را میکنممن استشمام
ولی ز خانه ی بی تو چقدر بیزارم
ازینکه چون تو نگشتم شهید پر دردم
ازینکه روح تو بی من پرید پر دردم
کنار سید خوبان، جهاد، خوش باشی
چنان نسیم خرامان، جهاد ، خوش باشی
از اینکه رفتی و با رفتن خودت کردی
مرا چو کلبه ی احزان، جهاد ، خوش باشی
ازینکه چون تو نگشتم شهید پردردم
ازینکه روح تو بی من پرید پر دردم
سلام این دل ما را به شاهمان برسان
جهات دیده ی ما را به راهمان برسان
ندیده آنچه تو دیدی به جز دو چشم شهید
قدم قدم دلمان را به ماهمان برسان
ازینکه چون تو نگشتم شهید پر دردم
ازینکه روح تو بی من پرید پر دردم
جعفر ابوالفتحی
منبع:
www.neyjaf.ir
🔹🔸شعری برای داداش شهیدم ، جهاد مغنیه🔹🔸
بين آغوش تو صدها آرزو دارم جهاد
هر شب از آب لبان تو وضو دارم جهاد
پیچک مِهرَم ، گره خوردم ميان زلف تو
روي هر يك تار مويت تار مو دارم جهاد
هر شب جمعه من از أنفاس پاک و دلکشت
در دل غم ديده ام سري مگو دارم جهاد
شيشه، عطري از دمت ميخواهم اكنون ماه من
مثل هر دفعه كرامت كن بگو "دارم" جهادم
خنده كمتر كن همه خوابند كنج أين رواق
قدري آهسته من اينجا آبرو دارم جهاد
✍ جعفر ابوالفتحی
www.neyjaf.ir
🔹🔸تقدیم به شهدای مدافع حرم🔹🔸
🔹🔸برای شهید جهاد مغنیه🔹🔸
میان صحن حرم ها به روی هر کاشی
به اشک دیده نوشتم ، جهاد... داداشی...
چه می شود گل نازم برادرم باشی
که شب به شب بکشم از مه تو نقاشی
جهاد، رفتی و من بی تو بی صفا ماندم
ببین ز قافله ی عشق، باز جا ماندم
ببین به کعبه ی چشم تو مات و مبهوتم
همیشه در پی آن نور روی دلجوتم
دعا نما تو مرا چون که من دعاگوتم
کبوترم که ز عشق تو جلد بیروتم
جهاد، رفتی و من بی تو بی صفا ماندم
ببین ز قافله ی عشق، باز جا ماندم
میان سینه ی دلخسته ام بهانه ی توست
به روی شانه ی من رد تازیانه ی توست
بر این دلی که فقط مملو از ترانه ی توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانه ی توست
جهاد، رفتی و من بی تو بی صفا ماندم
ببین ز قافله ی عشق، باز جا ماندم
جهاد ، بضعه ی من روح پیکرم ، عشقم
جهاد، هستی قلبم ، برادرم، عشقم
جهاد، من چه بگویم؟ کسی نمی فهمد
که هر دقیقه تو هستی تو در برم عشقم
جهاد، رفتی و من بی تو بی صفا ماندم
ببین ز قافله ی عشق، باز جا ماندم
✍ جعفر ابوالفتحی
منبع:
www.neyjaf.ir
تقدیم به شهدای مدافع حرم
برای شهید جهاد مغنیه
میان صحن حرم ها به روی هر کاشی
به اشک دیده نوشتم ، جهاد... داداشی...
چه می شود گل نازم برادرم باشی
که شب به شب بکشم از مه تو نقاشی
جهاد، رفتی و من بی تو بی صفا ماندم
ببین ز قافله ی عشق، باز جا ماندم
ببین به کعبه ی چشم تو مات و مبهوتم
همیشه در پی آن نور روی دلجوتم
دعا نما تو مرا چون که من دعاگوتم
کبوترم که ز عشق تو جلد بیروتم
جهاد، رفتی و من بی تو بی صفا ماندم
ببین ز قافله ی عشق، باز جا ماندم
میان سینه ی دلخسته ام بهانه ی توست
به روی شانه ی من رد تازیانه ی توست
بر این دلی که فقط مملو از ترانه ی توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانه ی توست
جهاد، رفتی و من بی تو بی صفا ماندم
ببین ز قافله ی عشق، باز جا ماندم
جهاد ، بضعه ی من روح پیکرم ، عشقم
جهاد، هستی قلبم ، برادرم، عشقم
جهاد، من چه بگویم؟ کسی نمی فهمد
که هر دقیقه تو هستی تو در برم عشقم
جهاد، رفتی و من بی تو بی صفا ماندم
ببین ز قافله ی عشق، باز جا ماندم
جعفر ابوالفتحی
مناجاتی امام زمان عج
وداع با محرم و صفر
مدافعان حرم
مزد دو ماه نوکری ام را حساب کن
ده ماه چشم خشک مرا پر ز آب کن
این آخری بیا و خودت را نشان بده
کمتر دل شکسته ی ما را کباب کن
دستت که میرسد به من مفلس و فقیر
پس دست من بگیر و دوباره ثواب کن
تنها.... کلید مشکل عالم ظهور توست
بر ما نه بلکه بهر خودت فتح باب کن
اینبار کل نیروی خود را به کار بند
در نفس ما علیه هوس انقلاب کن
دیگر نه وقت خواب که وقت مبارزه است
آماده ایم ما همه .. پا در رکاب کن
داعش پناه برده به کاشانه ی ستم
این خانه را تو بر سر آنها خراب کن
بر ما زره ببند و به زینب هدیه کن
ما را مدافع حرم آن جناب کن
در راه عشق سر به تن من اضافی است
ریش مرا ز خون گلویم خضاب کن
مثل تمامی شهدا بعد رفتنم
من را فرشته ی حرم بوتراب کن
جعفر ابوالفتحی
تقدیم به شهدای حله
از راه حرم رسیده ام اما حیف
جزء شهدا نشد که باشد نامم
محمد رضا قناعی
شهدا-دفاع مقدس
یک عده روی خاک صحرا جان سپردند
یک عده در اعماق دریا جان سپردند
یک عده مانند کبوتر های عاشق
رفتند و بین آسمانها جان سپردند
یک عده بی سر عده ای با درد پهلو
یک عده دیگر اربا اربا جان سپردند
یک عده روی دست ارباب دو عالم
یک عده روی پای مولا جان سپردند
یک عده هم بی دست، لب تشنه ولی مرد
دور از وطن مانند سقا جان سپردند
در بستر تردید مردن ننگشان بود
رفتند و در آغوش زهرا جان سپردند
محمود یوسفی
تعداد صفحات : 9