loading...
حرم شاه - بانک جامع اشعار مذهبی روضه و مرثیه
خادم الزهرا (س) بازدید : 145 یکشنبه 07 دی 1393 نظرات (0)

حضرت زهرا(س)-شهادت حضرت محسن(ع)

 

اگر کشند در این بیت وحی صدبارم

من از امام خودم دست بر نمی‌دارم

من از برای دفاع علی سپر شده‌ام

بگو که چهره بسوزد ز شعلۀ نارم

هزار شکر که من مادر شهید شدم

چهار کودک دیگر به یاری‌اش دارم

نه بر پسر نه به پهلو نه سینه نه بازو

علی، برای تو اشک از دو دیده می‌بارم

به تازیانه اگر چه مرا کنار زدند

تو را میانۀ دشمن چگونه بگذارم

به قبر گمشده‌ام این حدیث بنویسید

که من به سن جوانی شهیدۀ یارم

دو مه ز قصۀ دیوار و در نرفته هنوز

نفس‌نفس زده شب تا به صبح بیدارم

به دردهای علی گریه می‌کنم بسیار

اگر چه باشد از آن ضربه درد بسیارم

برای آنکه کنم ظلم خصم را ثابت

به حشر محسن خود را به روی دست آرم

شرار آه شما خیزد از دل میثم

خدا کند که شود جاودانه آثارم

 

غلامرضا سازگار

 

خادم الزهرا (س) بازدید : 205 یکشنبه 07 دی 1393 نظرات (0)

حضرت زهرا(س)-بعد از شهادت پدر

 

رفت پیغمبر ولی زهرای خود را جا گذاشت

جان به روی آیه نص ذوی القربی گذشت

آتشی افروخت دشمن کز شرارش داغ گل

در دل شوریده حال بلبل شیدا گذاشت

شاخه را بشکست و گل را با لگد از شاخه چید

داغ خون با میخ در بر سینه زهرا گذاشت

محسن شش ماهه را کشت و کتاب عشق را

از برای اصغر شش ماهه بی امضا گذاشت

تازیانه خورد زهرا و ز خود این ارث را

یادگاری از برای زینب کبری گذاشت

در میان کوچه سیلی خورد و از خود این نشان

از برای آن سه ساله بعد عاشورا گذاشت

بار غم برداشت مرگ از دوش زهرا در عوض

چوبه تابوت او بر شانه مولا گذاشت

آنقدر گویم من ژولیده داغ فاطمه

آتشی از خود به جا در خانه دلها گذاشت

 

مرحوم ژولیده نیشابوری

 

خادم الزهرا (س) بازدید : 139 یکشنبه 07 دی 1393 نظرات (0)

حضرت زهرا(س)-حضرت محسن(ع)-شهادت

 

فغان کرد آسیای دستی او

 که: دشمن زد شرر بر هستی او!

دل ستان می‏نالید چون رود

 که دست او همیشه بر سرم بود!

به مژگاه، فضّه‏اش یاقوت می‏سفت

 به دل آهسته می‏نالید و می‏گفت:

چسان در بر رخ دشمن توان بست؟

 که در بر سینه‏ی او میخکوب ست!

چه کرد ای اهل دل! مسمار با او؟!

 فشار آن در و دیوار با او؟!

که: روزش رنگ شام تار بگرفت

 کمک در رفتن از دیوار بگرفت!

ز رفتن بسکه حالش زار می‏شد

 عصای دست او، دیوار می‏شد!

چو زهرا دست بر دیوار می‏برد

 قرار از حیدر کرار می‏برد!

دل دختر چو مادر بس غمین بود

 زبان حال زینب این چنین بود

***

که: مادر! چشم از مسمار بردار!

 خدا را دست از دیوار بردار!

به اشک از محسن خود یاد می‏کرد

 به جان می‏آمد و فریاد می‏کرد

از آن دامان زهرا پر ستاره‏ست

 که چشم او به سوی گاهواره‏ست!

چو آن گل یاد از آن گلبرگ می‏کرد

 دما دم آرزوی مرگ می‏کرد!

علی می‏کرد شرم از روی زهرا

 ز روی و پهلو و بازوی زهرا

ز دشمن بسکه زهرا تنگدل بود

 به جای دشمنش، مولا خجل بود! 

 

محمد علی مجاهدی (پروانه)

 

خادم الزهرا (س) بازدید : 99 یکشنبه 07 دی 1393 نظرات (0)

حضرت زهرا(س)-بعد از شهادت پدر-حضرت محسن(ع)

 

مدینه صحنه ی غوغای روز محشر بود

مدینه زخمی یک داغ درد پرور بود

مدینه بر سر هر بام، گرد غربت داشت

مدینه اشگ فشان در غم پیمبر بود

مدینه حادثه ی دور جاهلیت داشت

مدینه مرکز یک جنگ نابرابر بود

الا که حمله به بیداد خصم شوم برید

به کافران مسلمان نما هجوم برید

به گلبن نبوی زاغ ها هزار شدند

زپرده، توطئه ها باز آشکار شدند

منادیان الهی به خانه بنشستند

حرامیان قدیمی زمامدار شدند

غدیریان مدینه سقیفه ای گشتند

مجاهدین بهشتی اسیر نار شدند

تمام شهر به یک خانه حمله ور گشتند

دو روزه از ره عمر رفته برگشتند

چه سخت حقّ علی برده، راحت آسودند

تو گویی آنکه ز آغاز در کمین بودند

دری که ختم رسل بود زائرش بستند

رهی که بود سراسر نفاق بگشودند

دو ماه و نیم هنوز از غدیر نگذشته

به خون محسن ششماهه دامن آلودند

مگو که خصم به ضرب لگد تنی را کشت

بگو تمامی سادات محسنی را کشت

قسم به صاحب قرآن و خصلت و خویش

به آن علی که بود ذات حق ثنا گویش

به خون محسن و خون شهیده مادر او

که در دفاع علی ضربه دید بازویش

به یاسِ نیلی احمد که نام او زهراست

به آن نشان کبودی که مانده بر رویش

که قتل محسن و حمله به خانه ی حیدر

شروع کشتن آل علی  است تا محشر

نچیده میوه ی باغ امید، محسن بود

زآل فاطمه س اوّل شهید، محسن بود

اگر چه پشت در خانه داشت قاتل ها

کسی که قاتل خود را ندید، محسن بود

شکوفه ای که نگردید باز و پرپر شد

جوانه ای که نهالش خمید، محسن بود

شد از شهادت پیش از ولادتش معلوم

که تا چه حد علی  و فاطمه  بود مظلوم

سقیفه حادثه ی سخت غربت مولاست

سقیفه خاطره ی تلخ کشتن زهراست

سقیفه آتش صفّین و نهروان و جمل

سقیفه قتل حسن قتل سیّد الشّهداست

سقیفه زاد گه شمرهاست تا صف حشر

سقیفه روز اسیریّ زینب کبراست

سقیفه مرکز خشم خدای لم یزلی است

سقیفه حامله ی کلّ دشمنان علی  است

سقیفه ریشه ی زقّوم و هیزم نار است

سقیفه قاتل حُجر و رشید و وعمّار است

زهی به شیعه کز اوّل ره امیر گرفت

سقیفه ای نشد و دامن غدیر گرفت

غدیر خاطره ای متّصل به غار حرا ست

غدیر مرکز تبلیغ خواجه ی دو سراست

غدیر بعثت شیعه است در کنار علی

غدیر صفحه ی تدوین والِ من والاست

غدیر دایره ی یأس دشمنان علی

غدیر واسطه ی فیض دوستان خداست

شناسنامه ی شیعه به حکم حیّ قدیر

به دست خواجه ی لولاک خورده مُهر غدیر

محمّد است و علی چون دو مشعل روشن

دو مشعلند زیک نور خالق ذوالمن

دو جان هم که جدایی میان آنان نیست

به نصّ اَنفُسنا از خدای حیّ زمن

فراز منبر پیغمبر  است جای علی

اگر چه جای سه تن مستقر شود سی تن

کجا بود حرم یار جای بیگانه

به غصب خانه کسی نیست صاحب خانه

به جرم پیروی از خطّ چارده معصوم

علیّ  و عترت و شیعه است تا ابد مظلوم

قسم به جان پیمبر کسی نشد چو علی

میان دوست  و دشمن زحقّ خود محروم

سلاله های علی  یک به یک شدند بسی

به تیغ قهر شهید و به زهرکین مسموم

هماره باش پی یاری علی  میثم

بگو، بخوان به طرفداری علی  «میثم»

 

غلامرضا سازگار

 

خادم الزهرا (س) بازدید : 102 یکشنبه 07 دی 1393 نظرات (0)

حضرت زهرا(س)-بعد از شهادت پدر

 

برخاست دود و آتش کینه شدید شد

یک روزه شهر ، آنچه که بر خود ندید ، شد

تنها سه روز از سفر مصطفی ، گذشت  . .

. .  یک سوم از قبیله زهرا شهید شد

یک لشکر از میانه در تا که رد شدند

ساقه شکست و . . غنچه گل  ناپدید شد

در سوخت و ... فاطمه مجروح و ... طفل مُرد...

. . . هر نقشه ای که در سر نحسش کشید ، شد

حیدر که جای خود ، ولی از بعد کوچه ها

گفتند ،  گیسوان حسن هم سفید شد

جا دارد اینکه شیعه بسوزد الی ابد

ناموسمان کبود ، به دستی پلید شد...

* *

مأمور صبر بود . . .   به این  فکر می کند ..

آن را که از  زبـان پیمبــر شنیــد ، شـد...

 

یاسر حوتی

 

خادم الزهرا (س) بازدید : 369 یکشنبه 07 دی 1393 نظرات (0)

حماسه حسینی(ع) نهم دی ماه

 

تبیین نشد که بالاخره ماجرا چه بود

در اهل فتنه،این همه چون وچرا چه بود

رأی نداشته، طمع داشته چه سود

بذر نکاشته، دروی بی بها چه بود

گردن کلفت های پس پرده لااقل

با ما نگفته اند که رأی شما چه بود

آنانکه مدعی امامند و انقلاب

با این امام، ریشه عهد و وفا چه بود

قانون  اگر معرف میثاق ملی است

زیر سئوال بردن قانون گرا چه بود

دنیا به این دروغ بزرگ شما چه گفت

رمز تقلب و زدن دست و پا چه بود

دهها نفر به فتنه ی هشتاد وهشتتان

کشته شدند پاسخ هر خونبها چه بود

دشمن که خط، به جمع شما مستقیم داد

از انگلیس جایزه ی بی حیا چه بود

ای دستتان ز پای شماها درازتر

جز ننگ و حصر و خفت و خاری بها چه بود

این ننگ را به توبه مگرشستشو کنید

ورنه بجز قصاص، جزای جفا چه بود

باور مکن که فتنه فراموش میشود

افشا کنند، نسل دگر، ماجرا چه بود

این مملکت به دست ولایت سپرده شد

ما را اگر نبود ولای رضا چه بود

آخر حسین بود به داد دلش رسید

یار ولی امر، بجز کربلا چه بود

وقتی حماسه ی "نه دی" آفریده شد

معلوم شد که حافظ دین خدا چه بود

زهرای اطهر است دعاگوی انقلاب

ما را بجز بصیرت و اشک و دعا چه بود

 

محمود ژولیده

 

خادم الزهرا (س) بازدید : 95 یکشنبه 07 دی 1393 نظرات (0)

حماسه حسینی(ع) نهم دی ماه

 

بردار و بگیر عَلَم که آمد نُه دی

آتش بزن ای قلم که آمد نُه دی

از فتنه گران نمانده جز بد نامی

زان بی خردی، نمانده جز ناکامی

ای خام خیالان و خدانشناسان

از خلق بریدگان، خسان، خناسان

بر خلق خدا عجب جفایی کردید!

با رمز تقّلب، چه خطایی کردید!

حقا که شدید عامل بیگانه

حاشا که چنین کند، مگر دیوانه

گر عذر نخواهید، چه عذری دارید؟

شک نیست شما فتنه گران، بیمارید

تا چند به ساز دشمنان رقصیدن؟

بر خون شهید کربلا خندیدن؟

نشناخته اید حرمت عاشورا

ای بی خبران ز قدرت عاشورا

گفتید «خداجوی» به یاران یزید!

بستید دو چشم خویشتن بر خورشید!

در قدس به جای یاری مظلومان

بردید پناه در حریم شیطان

از کشور ما نفی مسلمانی شد

تصریح به جمهوری ایرانی شد

گفتید که عهد و دین دگر آخر شد

دوران ولایت فقیهی سر شد

جان و تن ما فدای ایران! آری

ما را نه به غزه نی به لبنان کاری

با رمز تقلب آتشی بر پا شد

در پیکر شهر فتنه و غوغا شد

حاشا ز نظام ما که بر باد رود

خون شهدای جنگ از یاد رود

یک بار دگر نایب مهدی دم زد

فریاد و خروش بر همه عالم زد

ما را به بصیرت و نظر دعوت کرد

ما را به حضور بیشتر دعوت کرد

فریاد برآورد که هوشیار شوید

از خواب خوش خیال، بیدار شوید

روز نُه دی، پیر و جوان بر پا خاست

ایران به ندای رهبرش، قد آراست

 

مجتبی رحماندوست

 

خادم الزهرا (س) بازدید : 71 یکشنبه 07 دی 1393 نظرات (0)

حماسه حسینی(ع) نهم دی ماه

 

عمریست بی قرار، به سر می بریم ما

بر این قرار تا نفس آخریم ما

همراز روضه ها و نوا خوان نوحه ها

دمساز سوز سینه و چشم تریم ما

ما را به سر هوای شهیدان بی سر است

از سر گذشته ایم چو بر این سریم ما

نام حسین محشر عظمای جان ماست

جان دادگان زنده ی این محشریم ما

محشر به پا کنیم به فریاد یا حسین

امروز لشگر شه بی لشگریم ما

ما را به دست پرچم صبر و بصیرت است

با عشق و شور همدم و همسنگریم ما

ما امّت نه دی و اهل حماسه ایم

مرد جهاد و همقدم حیدریم ما

حرف ولیّ ماست که “من انقلابی ام”

در راه انقلاب ز جان بگذریم ما

با طلحه و زبیر بگویید تا ابد

عمّار وار همنفس رهبریم ما

 “الفتنهُ أشدُّ مِن القتل” خوانده ایم

هرگز ز جرم فتنه گران نگذریم ما

با فاتحان بدر ز سازش سخن مگو

امروز رهسپار دژ خیبریم ما

چشم انتظار منتقم آل مصطفی

چشم انتظار معرکه ی آخریم ما

 

محمد مهدی سیار

 

خادم الزهرا (س) بازدید : 135 یکشنبه 07 دی 1393 نظرات (0)

یا محسن ابن علی (ع)

 

اگرچه نام تو تسبیح ذکر عام نباشد

نمی شود که تو باشی و از تو نام نباشد

 

تو جرم واضحشانی، چه قدْر ازتو نگفتند

 که روی قاتلت انگشت اتهام نباشد

 

دلیل اینکه چرا کوچه نیست بعد تو این است

محل قتل تو در دیده ی عوام نباشد

 

هزار سال گذشته ست و ترسشان فقط این است

که ازمن و تو درآن کوچه ازدحام نباشد

 

تو محسنی، حسنی که حسین هستی، ازاین رو؛

نمی شود که نبود ِ تورا پیام نباشد

 

مگر ملاک تشیُّع به سنّ وسال ولی است

که گفته ماه نشد ماه تا تمام نباشد؟!

 

چنان حسین و حسن، محسن آه نیز نمی شد؛

که طفل فاطمه باشد ولی امام نباشد

 

گذشت ِ عمر حلالش، کسی که آمد و فهمید

که حُرمت تو کم ازمسجد الحرام نباشد

 

خدا اراده اش این بود در نیامدن ِتو

که جز خودش احدی باتو همکلام نباشد

شاعر :مهدی رحیمی

خادم الزهرا (س) بازدید : 349 یکشنبه 07 دی 1393 نظرات (0)

حضرت سکینه(س)-مصائب

 

گوشه ای با دردهای خویش خلوت می کند

چشم هایش را انیس اشک غربت می کند

در خلال هق هق بی انتهای هر شبش

شرحه شرحه از غم دوری حکایت می کند

بانوی غم ها سکینه...یادگار کربلا

یک به یک ما را به بزم روضه دعوت می کند

درد دل هایی که در سینه برایش مانده را

باتمام عاشقان اشک قسمت می کند

عالم و آدم به هم می ریزد از فرط عزا

تا که خاتون حرم شرح مصیبت می کند

کودک شش ماهه ای در پیش چشمش جان سپرد

از سه شعبه زیر لب دائم شکایت می کند

مشک خالی...دست بی جان...از عمو دم می زند

از عموجانی که احساس خجالت می کند

بعد عباس بن حیدر...دشمنی ها جان گرفت

خیمه ها می مانَدو...دستی که غارت می کند

راوی روضه گریز روضه های خویش را

سمت گودال عطش کم کم هدایت می کند

بانویی با خشکی لب های خود دارد هنوز

"شیعتی مهما شربتم"را روایت می کند

اشک می ریزی به یاد کربلا بنت الحسین

جان من قربان غم های تو یا بنت الحسین

 

اسماعیل شبرنگ

 

خادم الزهرا (س) بازدید : 123 شنبه 06 دی 1393 نظرات (1)

من عاشق عشقم ولی دل در برم نیست
آن دلربا از دلربایان در حرم نیست
درخواب دیدم قفل زندان را شکستم
پرواز میخواهم ولی بال و پرم نیست
سر کرده ام یک عمر با سرمای دوری
اینجا کسی جز آتش غم یاورم نیست
من تشنه ام این جمعه هم مانند سابق
ساقی! شراب وصل تو در ساغرم نیست
آقا شنیدم روضه های کربلا را
حتی شنیدم مادرت. . نه! باورم نیست
آقا بیا قربان چشمان کبودت
آقا غمی جز درد نیزه در سرم نیست
می سوزم از هجران تو ای شمع عالم
پروانه ام اینجا بجز خاکسترم نیست
دلگیرم از دلگیری این عصر جمعه
چیزی بجز اندوه در چشم ترم نیست

 

محمد قاسملو

خادم الزهرا (س) بازدید : 261 شنبه 06 دی 1393 نظرات (1)

جانم حسن...

پا به پا با پدر و مادرم و اجدادم

سامرایی شدم از بسکه لبم گفت حسن

جان به قربان همان مادر آگاهم که

عوض قصه و لالای شبم گفت حسن

مادرش فاطمه یک گوشه نگاهم کرد و

هر که آمد بوجود از نسبم گفت حسن

یاد سرداب که افتاد دلم، فهمیدم

قبل ذکر فرج، این تاب و تبم گفت حسن

کربلا رفتم و سوغات رطب آوردم

ولی مشهد که رسیدم، رطبم گفت حسن

 

رضا باقریان

خادم الزهرا (س) بازدید : 156 شنبه 06 دی 1393 نظرات (0)

یا حسن عسگری...

زهر دادند دوباره حسنی دیگر را 

به روی خاک کشیدند گلی پرپر را

 

لحظه آخر عمرش چه قَدَر درد کشید

به لب آورد، مصیبات غم مادر را

 

سرخ شد صورتش از زهر جفا واویلا

تازه آورد به یادش گل نیلوفر را

 

آن گلی که به خرابه نفسش بند امد

تا به زانوش نهادند همان بی سر را

 

لحظه آخر عمرش پسرش آمده است

تا به زانوش بگیرد پدر اطهر را

 

پسرش جرعه آبی به لبانش داد و 

روضه کرببلا خواند، شب آخر را

 

روضه میخواند از آن شاه که افتاد به خاک

یاد آورد همان خنجر و آن حنجر را

 

رضا باقریان

خادم الزهرا (س) بازدید : 110 شنبه 06 دی 1393 نظرات (0)

یا ابالمهدی...

شرافت داریم

از امام حسن امیّد شفاعت داریم

رخت مشکی به تن و

زیر این بیرق تعزیه لیاقت داریم

پسر فاطمه ایم

همه در سینه خود درد ولایت داریم

گرچه آلوده شدیم

امشب از روضه یک حجره حکایت داریم

جگرش میسوزد

شب آخر همه بال و پرش میسوزد

زهر کاری شده و

جگرش، بال و پرش، چشم ترش میسوزد

مادرش آمده است

ولی انگار از این غم پسرش میسوزد

همه عضو تنش

باز با یاد همان میخ و درش میسوزد

شب آخر شده است

پسرش آمده و هجره معطر شده است

روی خاک است تنش

با لب تشنه شبیه گل پرپر شده است

گرچه او تشنه لب است

ولی با دست پسر لعل لبش تر شده است

ولی افسوس، حسین

بالب خشک، اسیرِ لب خنجر شده است

 

رضا باقریان

خادم الزهرا (س) بازدید : 117 شنبه 06 دی 1393 نظرات (0)

فدای خواهرها...

برادرانه ترین غم برای خواهرها

تمام نوکری ما فدای خواهرها

کبوتریم و پر و بال ما نمی خواهد

به آسمان برود جز هوای خواهر ها

چه عاشقانه مرا مادرم بزرگم کرد

که شد عروج من از خاک پای خواهرها

به رسم عاطفه خواهری فقط بوده

همیشه پشت برادر، دعای خواهرها

قسم به شیر حلالش، که مادرم  شده است

کنیز حلقه به گوش سرای خواهرها

نشسته اند تمام پیمبران خدا

به مجلسی که به پا شد عزای خواهرها

یکی فدای حسین و یکی فدای رضا

تمام نوکری ما، فدای خواهرها

 

رضا باقریان

خادم الزهرا (س) بازدید : 211 شنبه 06 دی 1393 نظرات (0)

آقای من....

دوماه رفت اگر میشود گدا بخرید 


نشسته اید دودل اینچنین چرا؟ بخرید

  


سه روز نه!همه عمر معتکف شده ام
 

نمیروم ز در روضه خانه تا بخرید 

 


گره به زندگی ام میخورد همیشه ولی
 

نمیخورم به در بسته گر مرا بخرید 

  


دل شکسته من را کسی نگاه نکرد 


بروی دست گرفتم مگر شما بخرید 

 


خدا کند همه شهر باخبر بشوند 


خدا کند که مرا با سروصدا بخرید 

 


غریبه چند شبی بیشتر نمیماند 


اگر بفکر خریدید آشنا بخرید
 

 

هرآنچه هم بشود دست من به سوی شماست 

ردم کنید ازاین آستان و یا بخرید 

  

 
کرم کنید فقط دیده را ندیده کنید 


و آبروی مرا محضر رضا بخرید 

 

  
شما که صبح و مسا داغ کربلا دارید 


چه خوبتر ز غلامان کربلا بخرید..

 

سید پوریا هاشمی

خادم الزهرا (س) بازدید : 91 شنبه 06 دی 1393 نظرات (0)

ای مادر...

به نام نون و قلم الدخیل، ای مادر

که هستی؟ ای شرف بی بدیل ، ای مادر

 

تو از تبار کی هستی، که موسی عمران

به اذن تو زده بر رود نیل، ای مادر

 

شکسته بتکده را، با مدد به اسم تو

همانکه هست به نام خلیل، ای مادر

 

که گفته مدح تو را غیر احمد و حیدر

که هست گفته ماها ، قلیل، ای مادر

 

گل همیشه بهاری، تو کوثری، بانو

به حفظ دین خدایی اصیل، ای مادر

رضا باقریان

خادم الزهرا (س) بازدید : 129 شنبه 06 دی 1393 نظرات (0)

 یا حسین...

 تاکه روزی گدایان از کریمان میرسد 

 رزق اشک چشمهای ما فراوان میرسد 

 

هر کجا که روضه باشد فقر ریشه کن شده 

 مطمئنا بر سر هر سفره ای نان میرسد 

 

فاطمه چشم انتظار یک حسین از سوی ماست 

 تاکه میخوانم "حسین "از مادرش "جان "میرسد 

 

 

ما هزار و چهارصد سال است پای پرچمیم 

 قدمت این نوکری ما به سلمان میرسد 

 

نه فقط ما اهل سنت نیز مدیون تواند 

 خیر بسیار شما برهر مسلمان میرسد 

 

   سرنوشت هرکسی از تو جدا شد آتش است 

 تو ز قلبش میروی و زود شیطان میرسد 

 

  آبرویم پیش مردم از غلامی شماست 

 مور اینجا رتبه اش تابه سلیمان میرسد 

 

مشکلاتم گرچه بسیار است اما راحتم 

 تا تو هستی پابه پای درد درمان میرسد 

 

 خشکسالی علتش این است کم یاد توایم 

 یادتو باشیم کل سال باران میرسد 

 

کربلای ما نیابت از علی موسی الرضاست 

 چون که دعوتنامه از شاه خراسان میرسد 

 

پنجره فولاد او دارالبرات کربلاست 

 لطف این آقا به ما پیدا و پنهان میرسد 

 

 هرچه کنعان گشت دنبال تنت سودی نداشت 

 آخرش فهمید عطرت  از بیابان میرسد 

 

  سهم زینب از سر بر نیزه ات خون دل است 

 مزد حمل سر ولی بر نیزه داران میرسد 

 

  هرچه خواهش کرد سر را دوُر از محمل نکرد 

 اشک چشمانش اثر بر خنده قاتل نکرد

 سید پوریا هاشمی

خادم الزهرا (س) بازدید : 704 جمعه 05 دی 1393 نظرات (0)

 

دوباره خاطرات روزای بارونی

چه غمی داره زینب ، داداش تو میدونی :

 

مگه یادم میره من بودم و چشای گریون

مگه یادم میره تو بودی عازم میدون

مگه یادم میره بوسیدم اون گلوی گلگون

 

مگه یادم میره تا از حرم رفتی برادر

مگه یادم میره محکم زدم گره به معجر

مگه یادم میره ترسیده بود مادر اصغر

 

مگه یادم میره تنها شدی غریب مادر

مگه یادم میره سنگت زدن وسط لشکر

مگه یادم میره از روی زین افتادی بی سر

 

مگه یادم میره اون غربت عجیب مقتل

مگه یادم میره دیدم شدی غریب مقتل

مگه یادم میره خوردی زمین تو شیب مقتل

 

مگه یادم میره شَری که شمر اونجا به پا کرد

مگه یادم میره ضربِ پاشو ، رو سینه جا کرد

مگه یادم میره چند ضربه زد سرو جدا کرد

 

مگه یادم میره گونی به دست خولی ملعون

مگه یادم میره دزدید چطور اون سر پر خون

مگه یادم میره اون پیکر توی بیابون

 

نگاهی کن رد زنجیر روی دستامه

بگو روزای عمرم رو به سرانجامه

تموم روضه هامون سه دفعه الشامه

 

مگه یادم میره مُردم سر کوچه و بازار

مگه یادم میره چشم چرون ها، میدادن آزار

مگه یادم میره خون بود جلو چشم علمدار

 

مگه یادم میره گریه ام گرفت وسط مردم

مگه یادم میره سوخت چادرم به جای هیزم

مگه یادم میره تو جمعیت رقیه شد گم

 

مگه یادم میره روی سرش جای کبودی

مگه یادم میره سیلیش می زد زن یهودی

مگه یادم میره بزم شراب، خودت که بودی

 

خادم الزهرا (س) بازدید : 150 جمعه 05 دی 1393 نظرات (0)

یا مظلوم....

گرچه از عشق دم به دم خواندیم
 

با دل خون و قد خم خواندیم 

 


از غریبی شاه غم خواندیم
 

روضه ای را همیشه کم خواندیم 

 


که خود مسلم است گریانش
 

روضه ی غصه های طفلانش
 

 

 دو پسر نه دو آفتاب و قمر 


طفل نه مرد عشق مرد خطر 

 


دانش آموز درس عشق پدر
 

که شفیع اند هر دو در محشر 

 


باب حاجات عالمند این دو 


سفره دار محرمند این دو  

 


دست دنیا قرارشان را برد
 

خوشی روزگارشان را برد
 

 

با یتیمی وقارشان را برد
 

جبر چون اختیارشان را برد
 

 

دردهاشان بدون درمان شد 


جای این دو یتیم زندان شد 

  


بعد زندان اسیر درد شدند 


مثل یک شعله سرخ و زرد شدند 

 


چون که از اهل شهر طرد شدند 


گریه کردند و کوچه گرد شدند 

 


دل پرسوز و آه آوردند
 

به غریبه پناه آوردند
 

 

تا که شب طی شد و سحر آمد 


نانجیبی به قصد سر آمد 

 


پی ذبح دو خون جگر آمد 


خواب بودند و بی خبر آمد 

 


میزبان راه آسمان را بست
 

دستهای دو میهمان را بست
 

  

برد تا اینکه ناله ها بزنند
 

خسته و بی رمق صدا بزنند 

 


یا اخا یا اخا اخا بزنند
 

با لب تشنه دست و پا بزنند   

سرشان را جدا به سرعت کرد 


بهر یک کیسه زر جنایت کرد 

  


 تشنه جان داده‌اند، مضطر نه 


نیمه جان زیر پای لشگر،نه 

 


پیش چشمان خیس خواهر،نه 


درتقلای پشت خنجر، نه
 

سر این دو عزیز دردانه 


رفت تا قصر ابن مرجانه  

 

 


 گرچه پاره ست پیرهن ها شان
 

معبر سُم نشد بدن ها شان
 

 

خاک صحرا نشد کفن ها شان 


نیزه کاری نشد دهن ها شان 

 


نیزه باران ز چهارسو نشدند 


ته گودال زیر و رو نشدند

 

سید پوریا هاشمی

تعداد صفحات : 1359

درباره ما
بسم رب الشهدا . سلام. به سایت حرم شاه خوش آمدید. شهدا رفتند که ما بمانیم و راهشان را ادامه بدهیم. خون آنان دلیل بودن ماست. یا ایهالکافرون برای ما قتلگاهیست که به سوی آن با سر می دویم تا خدا را در خون خود آغشته ملاقات کنیم. رو به پایین گر رود بر ذوالفقارش خون ما زیر تیغش رو به بالا نام حیدر می رود
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 27172
  • کل نظرات : 3268
  • افراد آنلاین : 63
  • تعداد اعضا : 1855
  • آی پی امروز : 977
  • آی پی دیروز : 405
  • بازدید امروز : 11,060
  • باردید دیروز : 3,401
  • گوگل امروز : 86
  • گوگل دیروز : 56
  • بازدید هفته : 14,461
  • بازدید ماه : 21,788
  • بازدید سال : 396,588
  • بازدید کلی : 22,643,549