دوش دیدم از لبت پیمانه حاجت می گرفت از شراب کهنه ات میخانه حاجت می گرفت عاشقی در گریه می زد حرفهایش

دوش دیدم از لبت پیمانه حاجت می گرفت از شراب کهنه ات میخانه حاجت می گرفت عاشقی در گریه می زد حرفهایش

دوش دیدم از لبت پیمانه حاجت می گرفت از شراب کهنه ات میخانه حاجت می گرفت عاشقی در گریه می زد حرفهایش

دوش دیدم از لبت پیمانه حاجت می گرفت از شراب کهنه ات میخانه حاجت می گرفت عاشقی در گریه می زد حرفهایش

دوش دیدم از لبت پیمانه حاجت می گرفت از شراب کهنه ات میخانه حاجت می گرفت عاشقی در گریه می زد حرفهایش
دوش دیدم از لبت پیمانه حاجت می گرفت از شراب کهنه ات میخانه حاجت می گرفت عاشقی در گریه می زد حرفهایش
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
دوش دیدم از لبت پیمانه حاجت می گرفت از شراب کهنه ات میخانه حاجت می گرفت عاشقی در گریه می زد حرفهایش

دوش دیدم از لبت پیمانه حاجت می گرفت
از شراب کهنه ات میخانه حاجت می گرفت

عاشقی در گریه می زد حرفهایش را به تو
سرخوشی با نعره ی مستانه حاجت می گرفت

 

عاقلی سودی نمی بخشید ، در کوی جنون
زودتر از هر کسی دیوانه حاجت می گرفت

بی صدا می سوخت شمع و در طواف شعله اش
تا سحر بال و پر پروانه حاجت می گرفت

با همان یک بار در سالی که آمد تا حرم
نوکرت با نام تو روزانه حاجت می گرفت

آنکه دستش بود کوتاه از توسّل بر ضریح
بیشتر از آب سقّاخانه حاجت می گرفت

شاه شاهان جهان هستی تو، پس با این حساب
سائل از درگاه تو شاهانه حاجت می گرفت

نیمه ی شب رفتم از کنج حرم تا شهر شام
پیش بانویی که در ویرانه حاجت می گرفت

محمدقاسمی


تعداد بازديد : 93
سه شنبه 30 تیر 1394 ساعت: 11:22
نویسنده:
نظرات(0)
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف