عشق تو را هرکس در عمق جان ندارد
بیشک چنین فردی سر و سامان ندارد
ما که تو را داریم و اصلاً غم نداریم
بیچاره آنکس که به تو ایمان ندارد
تو سورهی قرآنِ روی نیزههایی
حتی نبی هم اینچنین قرآن ندارد
هر چارفصلِ سال، بزمِ روضه داریم
فصل بهار و فصل تابستان ندارد
عالم همه دیوانهی نام حُسینند
«دیوانگان» را که فقط «کاشان» ندارد
گریهکنان تو، قیامت در بهشتند
سوزاندن اهل بُکا امکان ندارد
دردی که بین سینه دارم مطمئنّاً
جز دیدن کربوبلا درمان ندارد
شاهین که بر نام شما بیحُرمتی کرد
واللهِ چیزی کمتر از حیوان ندارد
شاعر : محمد زوار