گفتگو
اشك دو چشمت همچو درياست
اي دخترم حالت شبيه حالِ زهراست
بر روي ماهت هاله پيداست
بر گو رقيه جان مگر قنفذ در اينجاست
داغ غريبيِ تو بر دل خانه كرده
گويا عدو با چنگ خود مو شانه كرده
جانم رقيه جان رقيه - جانم رقيه جان رقيه جان رقيه (2)
بابا نبودي در بيابان
يك شب من از ناقه زمين خوردم هراسان
آمد عدو سويم شتابان
زد با لگد محكم به پهلويم فراوان
با هر دو دست و تازيانه نيلي ام كرد
جاي نوازش او نصيبم سيلي ام كرد
جانم رقيه جان رقيه - جانم رقيه جان رقيه جان رقيه (2)
بنگر به من با چشم خسته
رأسم رقيه روي دامانت نشسته
آيا كسي دست تو بسته
يا كه بگو اي مرغكم بالت شكسته
چشمانِ تارت قلب من را غم نموده
اي دخترم كي قامتت را خم نموده
جانم رقيه جان رقيه - جانم رقيه جان رقيه جان رقيه (2)
هر جا عدو دور و برم شد
با خنده اش زخمي به قلب مضطرم شد
خون از جفا چشم ترم شد
بابا نبودي تو چه خاكي بر سرم شد
با ناسرا بر حال زارم چاره كردند
اين دشمنان گوشِ مرا هم پاره كردند
جانم رقيه جان رقيه - جانم رقيه جان رقيه جان رقيه (2)
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
درباره ما
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آمار سایت