اربعین حسینی ع - 6

اربعین حسینی ع - 6

اربعین حسینی ع - 6

اربعین حسینی ع - 6

اربعین حسینی ع - 6
اربعین حسینی ع - 6
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
یا حسین (ع) مناجاتی و گریز به مقتل باز این دل خسته میل حرم داره چون خیلی دلتنگه صحن علمداره مرغ دل و

یا حسین (ع)
مناجاتی اربعین و گریز به مقتل

باز این دل خسته
میل حرم داره
چون خیلی دلتنگه
صحن علمداره

مرغ دل و چاووش
هستم ، علم بر دوش
اینبار میرم از هوش
با دیدن شیش گوش

من مهر خاکت رو
روی جبین دارم
من شوق پابوسی
تو اربعین دارم

از عشق تو مستم
من نوکرت هستم
هر لحظه می گیرم
دستترو ، تو دستم

اوندفعه چشمونم
پیش تو سو سو زد
با جاروی پلکام
صحنت رو جارو زد

ایندفعه میامو
فرش رهت میشم
خوشبخت خوشبختم
دیگه می خوام چیشم

مژگان تر دارم
از غم ثمر دارم
شرمنده ام ارباب
پیش تو سر دارم

با صورت افتادی
آقا توی مقتل
زینب سراسیمه
 اومد به روی تل...

جعفر ابوالفتحی


تعداد بازديد : 63
پنجشنبه 19 شهریور 1394 ساعت: 5:15
نویسنده:
نظرات(2)
مجنون صفت به دشت و بیابان دویده ام اکنون به کوی عشق تو جانان رسیده ام در راه عشق تو شده پایم پر ابله ا

مجنون صفت به دشت و بیابان دویده ام
اکنون به کوی عشق تو جانان رسیده ام
در راه عشق تو شده پایم پر ابله
از بس که روی خار مغیلان دویده ام
تنها نشد زداغ تو موی سرم سفید
هم چون هلال از غم عشقت خمیده ام
دیوانه بار بر سر کویت گر امدم
منعم مکن که داغ روی داغ دیده ام
من پرچم اسیری و بار غم تو را
از کوفه تا به شام به دوشم کشیده ام
عمرم تمام گشت عزیزم در این سفر
دست از حیات خویش حسینم کشیده ام
بس ظلم ها که شد به من از خولی وسنان
بس طعنه ها ز مردم نادان شنیده ام
دیدی به پای تخت یزید از جفای او
چون غنچه پیرهن به تن خود دریده ام
گنج تو را به گوشه ی ویران گذاشتم
چون اشک .او فتاد رقیه ز دیده ام
می گفت و می گریست (رضایی ) ز سوز دل
اشکم به خاک پای شهیدان چکیده ام

 

 

عبد الحسین رضایی


تعداد بازديد : 173
پنجشنبه 18 دی 1393 ساعت: 12:53
نویسنده:
نظرات(0)
داداش... ز داغت ای هلالم چون ننالم ملول وخسته حالم چون ننالم به روی نیزه دیدم غرق درخون سرت را ای هل

داداش...

ز داغت ای هلالم چون ننالم

ملول وخسته حالم چون ننالم

به روی نیزه دیدم غرق درخون

سرت را ای هلالم چون ننالم

تو آسوده شدی ازغم و غم

ولی من درملالم چون ننالم

نهال عمرمن ، ازظلم گلچین

شکسته این نهالم چون ننالم

به پیش دیده ام پرپر شدی تو

گل من ، بی مثالم چون ننالم

به یاد کام عطشانت کنار

چنین آب زلالم چون ننالم

میان قتلگه دشمن نمی داد

کنار تو مجالم چون ننالم

موکه افسرده حالم چون ننالم

شکسته پر وبالم چون ننالم

همه گویند «زینب»گریه کم کن

تو آیی درخیالم چون ننالم

 

سيد هاشم وفايي


تعداد بازديد : 131
یکشنبه 23 آذر 1393 ساعت: 8:04
نویسنده:
نظرات(0)
سالار زینب... اگر چه نور چشمان ترش رفت به دريا زد يل آب آورش رفت دلش خوش بود تا آن لحظه اي كه سوي م
سالار زینب...
 
اگر چه نور چشمان ترش رفت
 
به دريا زد يل آب آورش رفت
 
 دلش خوش بود تا آن لحظه اي كه
 
سوي مقتل غريب مادرش رفت 
 
*****
بكش دستي به قلب زار زينب
 
مدد كن بر دل خونبار زينب
 
به امدادم بيا سالار قلبم 
 
كه افتاده گره در كار زينب
 
*****
پس از پژمردن يك باغ لاله
 
شده كار دل من آه و ناله
 
بگير اين نيمه جانم را وليكن
 
نپرس از حال زهراي سه ساله
 
*****
ز جا برخيز اي غمخوار زينب
 
كه رفت از دست چشم تار زينب
 
نمي داني كه در راه اسارت
 
چه آمد بر سرم سالار زينب

 

اصغر چرمی


تعداد بازديد : 83
یکشنبه 23 آذر 1393 ساعت: 8:02
نویسنده:
نظرات(0)
داداش... یک خواهر دلخسته آمد سمت گودال با دیدن یک قبر خاکی رفت از حال باران تیغ و تیر و نیزه یادش آمد

داداش...

یک خواهر دلخسته آمد سمت گودال

با دیدن یک قبر خاکی رفت از حال

باران تیغ و تیر و نیزه یادش آمد

اینها که جای خود امان از جسم پامال

تصویر روضه نقش بسته در دل او

یک اسب بی صاحب میان خیمه بی یال

کو روضه خوان تا روضه مقتل بخواند

تا می رسم بر قتلگاهش میشوم لال

گر روزی ما کربلا شد شکر گوییم

این بود مزد نوکری ما در امسال

 

اصغر چرمی


تعداد بازديد : 123
یکشنبه 23 آذر 1393 ساعت: 8:02
نویسنده:
نظرات(0)
کربلا... اربعین ، کرب و بلایی نشدم میسوزم لایقِ جود و عطایی نشدم میسوزم کربلا پای پیاده چقدر میچسبد

کربلا...

اربعین ، کرب و بلایی نشدم میسوزم

لایقِ جود و عطایی نشدم میسوزم

کربلا پای پیاده چقدر میچسبد

پای پر آبله راهی نشدم میسوزم

همه خوبان به حریم تو دگر جمع شدند

یابَدم یا که خدایی نشدم میسوزم

مادرت دیده که من برتو چقدر میگریم

موجب رحمت ذاتی نشدم میسوزم

چه دهم تا به حریمت ، شبی سینه زنم

راهی کوی منایی نشدم میسوزم

قسمتم کن که بیایم به حریمت آقا

تاکه من کرب و بلایی نشدم میسوزم

 

سیدمهدی خادمی


تعداد بازديد : 221
یکشنبه 23 آذر 1393 ساعت: 8:02
نویسنده:
نظرات(0)
کربلا نرفته ها... گر چه لب تشنه یک پیاله شیم همه حسرت به دل حواله شیم کربلا نرفته های اربعین تازه مث

کربلا نرفته ها...

گر چه لب تشنه یک پیاله شیم

همه حسرت به دل حواله شیم

کربلا نرفته های اربعین

تازه مثل دختر سه ساله شیم

 

در این خونه همیشه نوکره

بره کربلا یا کربلا نره

اربعین هر کی میره زینبیه

هر کی جامونده رقیه ای تره

 

 

جواد پرچمی


تعداد بازديد : 133
یکشنبه 23 آذر 1393 ساعت: 7:58
نویسنده:
نظرات(0)
بابا سلام... بابا سلام بر بدن بي سرت كنم؟ يا آن كه گريه برسربي پيكرت كنم بگذار تا كه چهره گذارم به خا

بابا سلام...

بابا سلام بر بدن بي سرت كنم؟

يا آن كه گريه برسربي پيكرت كنم

بگذار تا كه چهره گذارم به خاك تو

آنگه سلام  بربدن بي سرت كنم

وقتي نظربه شعلهْ خورشيد مي كنم

يادازشرار جان ودل وحنجرت كنم

خون مي شود دلم ز تن پاره پاره اش

هرگه نظر به قبر علي اكبرت كنم

همرنگ خون دست ز پيكر فتاده اش

اشكي نثار تربت آب آورت كنم

چشمم فتاده است به شط فرات وباز

گريـه به ياد لعل لب اصغرت كنم

از آن شبي كه خواهر من ازنفس فتاد

هرشب فغان ز هجر رخ دخترت كنم

بابا چه گويمت چه كشيده است عمه ام

بگذار ناله ها به دل خواهرت كنم

بابا سرم،تنم، جگرم دردمي كند

گرخون دل روانه به خاك ترت كنم

پيداكندمقام وفایی به روزحشر

وقتي كه التفات به نوحه گرت كنم

 

سید هاشم وفایی


تعداد بازديد : 327
یکشنبه 23 آذر 1393 ساعت: 7:57
نویسنده:
نظرات(0)
هرجا که حسین است، ز ما هم خبری هست هرجا که ز عشق است خبر، چشم تری هست با اشک در خانه ی تو آمده چشمم

هرجا که حسین است، ز ما هم خبری هست

هرجا که ز عشق است خبر، چشم تری هست

 

با اشک در خانه ی تو آمده چشمم

میدانم از این گریه برایم ثمری هست

 

از پیر غلامان تو آموخته ام که

درعشق پس از خون جگری دربه دری هست

 

رویای طواف حرمت بود که حالا

هم کفتر و پروانه و هم بال و پری هست

 

از تلخی این چایی روضه ست که مستم

با نام تو بر روی لبانم شکری هست

  شاعر: محمد رضا رضایی


تعداد بازديد : 119
یکشنبه 23 آذر 1393 ساعت: 7:52
نویسنده:
نظرات(0)
حال و هوای گریه دارم ای حسین جان در روضه هایت بی قرارم ای حسین جان همراه اهل کاروان زینب تو این روز

حال و هوای گریه دارم ای حسین جان

در روضه هایت بی قرارم ای حسین جان

همراه اهل کاروان زینب تو

این روز و شب ها داغدارم ای حسین

من با که گویم درد و دل های دلم را

جامانده ام که غمگسارم ای حسین جان

در قاب چشمانم ز داغ دوری تو

عکس حرم را می گذارم ای حسین جان

وقتی که زائر نیستم در اربعینت

باید که حالا خون ببارم ای حسین جان

 

یک اربعین همراه اشک و آه هستم

یک اربعین همواره بین راه هستم

 

تا همره زینب  بیایم محضر تو

بنشینم و گریه کنم بالا سر تو

بگذار دیگر حرف زینب را بگویم

حال و هوای گریه دارد خواهر تو

از ره رسیده خواهر غمدیده ی تو

حالا نشسته روضه خواند در بر تو

واویلتا هذا حسینٌ ....  یا محمد

شاعر: ياسر مسافر


تعداد بازديد : 157
یکشنبه 23 آذر 1393 ساعت: 7:52
نویسنده:
نظرات(0)
نازنین یار! مرا باز ندیدی! باشد! به گمانم که دل از من تو بریدی! باشد! بود همواره امیدم که مرا میخواهی

نازنین یار! مرا باز ندیدی! باشد!
به گمانم که دل از من تو بریدی! باشد!

بود همواره امیدم که مرا میخواهی
من همانم که نشستم به امیدی، باشد!

بین بازار غلامان نظر انداخته ای
جنس مرغوب نبودم نخریدی؟ باشد!

دست عشاق گرفتی و حرم بردی... آه
طبق معمول ز من دست کشیدی، باشد!

مهربانی تو مال دگران است چرا
باز ای یار به دادم نرسیدی، باشد!

این همه زار زدم، داد زدم کرببلا
 این حرم گفتن من را نشنیدی، باشد!

چه کنم تلخی تو باز حلاوت دارد!
دل تنگم بخدا میل زیارت دارد!

 

حسن سرمست


تعداد بازديد : 227
یکشنبه 23 آذر 1393 ساعت: 7:51
نویسنده:
نظرات(0)
همسفر! من ز شام آمده ام تشنه ی یک سلام ، آمده ام پشت رو پوش پاره پاره ی خود از دل ازدحام آمده ام کا

همسفر! من ز شام آمده ام

 تشنه ی یک سلام ، آمده ام

 پشت رو پوش پاره پاره ی خود

 از دل ازدحام آمده ام

 کاش عباس نشود که من از

 پیش چشم عوام آمده ام

 خیزران بود وخنده بود وشراب

 بین بزم حرام آمده ام

 گرچه بودم اسیر دشمن تو

 با وقار تمام آمده ام

 مدتی بی تو بودم اما باز

 به برت "آشنام" آمده ام

 آب آورده ام کجا هستی؟

 بین یک تکه بوریا هستی؟

بی تو رفتم سفر اگر مردم

 از غم سنگ وسر،دگر مردم

ماجراهای گفتنی دارم

 نه دگر جان ونه تنی دارم

 بار غم را به دوش می بردم

 لطمه از دست این وآن خوردم

کوچه کوچه پی سرت بودم

 همه جا پیش دخترت بودم

 دخترت در خرابه خوابش برد

سر زخم تو صبروتابش برد

 سر تو روی نی سفر می کرد

 چشم تو بر رخم نظر می کرد

 نظر خسته ی تو آبم کرد

 صوت قرآن تو کبابم کرد

 باید از درد شرم، جان بدهم

 پیکرم را اگر نشان بدهم

 تا ببینی چه بر سرم آمد

 پنجه ای سمت معجرم آمد

 آینه بودم وشکسته شدم

 روی پا بودم و نشسته شدم

پست و بد فطرتند مردم شام

 دورمن کف زدند مردم شام

کوفه واهل آن... نمی گویم

 کودکان ، قرص نان...نمی گویم

 سر بازار و چشم نامحرم

درد زخم زبان ...نمی گویم

 

شاعر : محمد حسن بیات لو


تعداد بازديد : 83
یکشنبه 23 آذر 1393 ساعت: 7:49
نویسنده:
نظرات(0)
یک اربعین بلا به خدا مانده بر دلم داغ تمام خاطره ها مانده بر دلم بودم جدا ز جسم شریفت ولی بدان یادت ه

یک اربعین بلا به خدا مانده بر دلم
داغ تمام خاطره ها مانده بر دلم
بودم جدا ز جسم شریفت ولی بدان
یادت همیشه و همه جا مانده بر دلم
ما دسته ی عزای تو بودیم تا به شام
ان سوز نوحه های عزا مانده بر دلم
با لا نشین قافله ی ما سر تو بود
یاد جبین و سنگ جفا مانده بردلم
از ان همه بلا و مصیبت برادرم
یاد سه ساله ات به خدا مانده بر دلم

 

شاعر : حمید کریمی


تعداد بازديد : 117
یکشنبه 23 آذر 1393 ساعت: 7:48
نویسنده:
نظرات(0)
دارد نسیم می وزد این بوی کربلاست چشم و دلم درآرزوی روی کربلاست برگشتم از سفر؛ سفر رنج و داغ ودرد پ

دارد نسیم می وزد این بوی کربلاست

 چشم و دلم درآرزوی روی کربلاست

 برگشتم از سفر؛ سفر رنج و داغ ودرد

پر شد تمام سینه ام از ناله های سرد

 برگشته ام که گریه و زاری کنم حسین

 اشکی به روی قبر توجاری کتم حسین

 شکرخدا که زنده رسیدم ازاین سفر

با این که خیرندیدم از این سفر

 جای هزار ضربه شلاق را ببین

برچهره ام نشانی صد داغ را ببین

هرچند سر شکسته ولی سر شکسته نه

 هرچند دل شکسته ولی پر شکسته نه

سوغاتم از سفر شده پیراهنت حسین

این یادگار مانده برای منت حسین

 برگشته ام ولی نه من آن خواهر توام

آئینه ای از تمام قد مادر توام

هر چند برده اند مرا مجلس حرام

تا با خیال خویش بگیرند انتقام

هرجاکه شد برای غمت خطبه خوانده ام

ابن زیاد را سر جایش نشانده ام

در شام وکوفه در پی تو دربدر شدم

با خنده های قاتل تو همسفر شدم

هر کس که بود زخم سرت رانشان گرفت

می زد تو را و از من دلخسته جان گرفت

 

شاعر : محمد حسن بیات لو


تعداد بازديد : 117
یکشنبه 23 آذر 1393 ساعت: 7:48
نویسنده:
نظرات(0)
از آتش نبودن تو شعله ور شدم دنبال نیزه ی سر تو دربه در شدم یک اربعین کنار سرت بر سرم زدند با خنده ه

از آتش نبودن تو شعله ور شدم

 دنبال نیزه ی سر تو دربه در شدم

 یک اربعین کنار سرت بر سرم زدند

 با خنده های قاتل تو همسفر شدم

 باور نکردنیست که من زنده ام هنوز

 با اینکه بعد کشتن تو محتضر شدم

 در این سفر حقیر شدم نیمه جان شدم

خسته شدم شکسته شدم مختصر شدم

 در علقمه اگر که شکسته کمر شدی

 در کوچه های شام خمیده کمر شدم

وقتی که تازیانه به طفل تو می زدند

 با جان و دل برای تن او سپر شدم

 بالا سر مزار اباالفضل می روم

 خیلی پس از شهادت او خون جگر شدم

یک حرف می زنم فقط از طول این مسیر

 من مورد اهانت هر رهگذر شدم

 

شاعر : محمد حسن بیاتلو


تعداد بازديد : 175
یکشنبه 23 آذر 1393 ساعت: 7:47
نویسنده:
نظرات(0)
اربعین باز هم رخت عزا بر تن كنید آه ای زنجیرها شیون كنید دسته های سینه زن! جاری شوید واژه ها، گرم

اربعین

 

باز هم رخت عزا بر تن كنید

آه ای زنجیرها شیون كنید

دسته های سینه زن! جاری شوید

واژه ها، گرم عزاداری شوید

روی نعش ماه، با حالی حزین

می چكد از آسمان گل بر زمین

عشق آمد بر بر دلم مجنون نوشت

اربعین را با خطی از خون نوشت

روی لب فریاد حیدر حیدر است

اربعین آغاز شوری دیگر است

اربعین آیینه ای از كربلاست

انتها نه! ابتدای ماجراست

کربلا هرچند ما را مقصد است

اربعین آغاز راهی ممتد است

باز هم صحرای محشر می شود

كربلا در دل مكرر می شود

ناله ها چون آه در دل مانده اند

ناقه ها از گریه در گل مانده اند

چشم ها، سرچشمه بیداری اند

اشك ها، تفسیر زخمی كاری اند

ابرهای غصه در تاب و تب اند

لاله های دشت،  اشك زینب اند

آه، زینب، زینب عالی مقام

آه زینب، از قیامت تا قیام!

...

می وزد عطر شهیدان باز هم

می دود در كوچه طوفان باز هم

دسته ها جمعند با سوز و فغان

آسمان گردیده امشب نوحه خوان

آسمان تا نوحه اش را دم گرفت

كوچه های شهر را ماتم گرفت

نوحه خوان! از پیكر بی سر بخوان!

باز هم از روضه اكبر بخوان

بار دیگر از صمیم سوز جان

روضه عباس را با من بخوان

هان بگو، از كاروان غم بگو

ماجرای عشق را نم نم بگو

با دلی آكنده از اندوه و غم

یاد كن از حضرت سجاد هم

هان بخوان از روزهای بی كسی

از شب دلشوره و دلواپسی

از چهل شب جوشش غم از زمین

از چهل شب داغ های آتشین

از چهل شب داغ و درد و اضطراب

از صدای ناله های آب آب

از هجوم خیزران بر لب بگو

سینه سوزان است از زینب بگو

آنكه چون شیر است در دشت بلا

هان بگو از قهرمان كربلا

از نگین خاتم پیغمبری

از شكوه خطبه های حیدری

آنكه در اوج حیا و اقتدار

حرف می زد با زبان ذوالفقار:

كربلا جز عشق و شیدایی نبود

هرچه دیدم غیر زیبایی نبود

روی لب فریاد حیدر حیدر است

اربعین آغاز شوری دیگر است

می رود از شام تا صبح حجاز

كاروانی سربلند و سرفراز

 

عبدالرحیم سعیدی راد

تعداد بازديد : 96
یکشنبه 23 آذر 1393 ساعت: 7:46
نویسنده:
نظرات(0)
اربعین امروز اربعین عزیز دو عالم است یا این که روز دوم ماه محرّم است؟ یک قافله رسیده که ره توشه ا

اربعین

 

امروز اربعین عزیز دو عالم است

یا این که روز دوم ماه محرّم است؟

یک قافله رسیده که ره توشه اش غم است

یک قافله که قامت بانوی آن خم است

یک قافله بدون علمدار آمده

یک قافله که از سر بازار آمده

گرد و غبار چادر زن ها مشخّص است

آثار خستگی بدن ها مشخّص است

رنگ کبود و جای زدن ها مشخّص است

از آه آه و لحن سخن ها مشخّص است ...

... خیلی میان راه اذیّت شدند، آه!

چل روز اسیر داغ اسارت شدند، آه!

 در این میان زنی که شبیه فرشته است

آمد ولی حجاب سرش رشته رشته است

پیداست که به او چه قدَر بد گذشته است

با اشک، روی قبر برادر نوشته است:

قبر حسین، کُشته ی عطشان کربلا

«در خاک و خون تپیده ی میدان کربلا»

من زینبم... شناختی آیا؟ بلند شو

ای نور چشم مادرم از جا بلند شو

یا که بگیر جان مرا یا بلند شو

ای سر بُریده ام! به روی پا بلند شو

برخیز و خوب دور و برم را نگاه کن

آوارگی اهل حرم را نگاه کن

هر کس رسیده محضر تو گریه می کند

دارد سکینه دختر تو گریه می کند

در پشت خیمه همسر تو گریه می کند

بالای قبر اصغر تو گریه می کند

لالایی رباب، دلم را شکسته است

آوای آب آب، دلم را شکسته است

دارد رباب صحبت سربسته با فرات

لب تشنه بود اصغرم ای بی وفا فرات!

یک لحظه هم برای رضای خدا فرات ...

... اصلاً دلت نسوخت برایم چرا فرات؟

رویت سیاه! موی سفید مرا ببین

زخم گلوی طفل شهید مرا ببین

یک اربعین بدون تو سر کردم ای حسین!

از شام و کوفه هدیه ای آوردم ای حسین!

بهتر نگاه کن به روی زردم ای حسین!

عبّاس اگر نبود که می مُردم ای حسین!

 چشمان هرزه دور و بر ما زیاد بود

در شهر شام، خنده و هورا زیاد بود

با چوب خیزران لب سرخت سیاه شد

حرف از کنیز بردن یک بی پناه شد

وقتی سه ساله ی تو لبش غرق آه شد

با تازیانه پیرهنش راه راه شد

بین خرابه خاطره ها را گذاشتم

شرمنده ام که یاس تو را جا گذاشتم

چل روز پیش بود که پیشانی ات شکست

از لا به لای جمعیّتی نیزه دار و پست

دیدم که شمر آمد و بر سینه ات نشست

راه نفس نفس زدنت را به زور بست

خنجر کشید و آه... بماند برای بعد

آهی شنید و آه... بماند برای بعد

 

محمد فردوسی

تعداد بازديد : 117
یکشنبه 23 آذر 1393 ساعت: 7:46
نویسنده:
نظرات(0)
اربعین-زبانحال حضرت زینب(س) ای بزرگ، ای جلیله، ای بانو! ای عزیز قبیله، ای بانو! عمه ی بی بدیله، ای

اربعین-زبانحال حضرت زینب(س)

 

ای بزرگ، ای جلیله، ای بانو!

ای عزیز قبیله، ای بانو!

عمه ی بی بدیله، ای بانو!

ای عقیله، عقیله، ای بانو!

عشق تنها به تو نظر انداخت

عقل در پای تو سپر انداخت

عمه تو بر سپهرها قمری

زنی از جنس شیرهای نری

کرد با تو حسین جلوه گری

فتنه در تو نداشته اثری

در نگاهت بلا چه زیبا شد

از کلامت یزید رسوا شد

تو که خود محشری به تنهایی

سوره ی کوثری به تنهایی

ثانی مادری به تنهایی

حیدر دیگری به تنهایی

کوهی از غم شدی، چهل روز است

از چه رو خم شدی، چهل روز است

اربعین، عمه زینب کبرا

با دلی گُر گرفته از غم ها

آمدی تا به دشت کرببلا

از سر ناقه مثل تک تک ما

جسم پاکت ز صدر زین افتاد

باز هم عرش بر زمین افتاد

باز هم عمه، قتلگاه، حسین

بر لبت ذکر آه، آه، حسین

شه بی لشگر و سپاه حسین

آی خورشید خیمه گاه حسین

سایه ات کم شده، چهل منزل

کمرم خم شده، چهل منزل

تو که رفتی به ما جسارت شد

هستی خیمه گاه غارت شد

نه که سهمم فقط اسارت شد

طعنه ی خصم نابکارت شد

آتش از خیمه ها زبانه کشید

بعد تو شمر تازیانه کشید

یوسف تو ز چاه آمده است

حال با یک نگاه آمده است

رو، سپید و سیاه آمده است

با تنی راه راه آمده است

کاش اصلاً غمی نبود اینجا

کاش نامحرمی نبود اینجا

تا سرم را به تو نشان بدهم

پیکرم را به تو نشان بدهم

کمرم را به تو نشان بدهم

معجرم را به تو نشان بدهم

بی تو با درد همنشین شده ام

بعد عباس اینچنین شده ام

کوفه بسیار حال من بد شد

بین اغیار حال من بد شد

پیش انظار حال من بد شد

شام هر بار حال من بد شد

سر پاک تو بود قرآن خواند

در گذار یهود قرآن خواند

شمعم و با عذاب آب شدم

بی تو نوشیدم آب، آب شدم

بی یل بوتراب آب شدم

بین بزم شراب آب شدم

دختران ابوتراب کجا

بزم نامحرم شراب کجا

مردم شام سنگمان که زدند

زخم با خنجر زبان که زدند

تهمت کفر بر زنان که زدند

به لبت چوب خیزران که زدند

دخترت هول کرد و پس افتاد

بس که نالید از نفس افتاد

توی ویرانه ای که دختر تو

روبروی نگاه خواهر تو

سر خود را گذاشت بر سر تو

بوسه ای زد به خون حنجر تو

روح از پیکرش که غارت شد

کفنش جامه ی اسارت شد

او شبیه تو بی کفن رفته

سوخته، پاره پیرهن رفته

زخم خورده، شکسته تن رفته

موسپیدی او به من رفته

پیکرش را سیاه تا دیدم

روضه ی قتلگاه را دیدم

شمر سمتت دوید، یادم هست

خنجرش را کشید، یادم هست

حنجرت را برید، یادم هست

ناله ام را شنید، یادم هست

روبروی نگاه مادر تو

رفت بالای نیزه ها سر تو

 

امیر عظیمی

تعداد بازديد : 217
یکشنبه 23 آذر 1393 ساعت: 7:43
نویسنده:
نظرات(0)
اربعین-زبان حال حضرت سکینه بابا سلام بر بدن بی سرت كنم؟ یا آن كه گریه بر سر بی پیكرت كنم؟ بگذار تا

اربعین-زبان حال حضرت سکینه

 

بابا سلام بر بدن بی سرت كنم؟

یا آن كه گریه بر سر بی پیكرت كنم؟

بگذار تا كه چهره گذارم به خاك تو

آنگه سلام بر بدن بی سرت كنم

وقتی نظر به شعله خورشید می كنم

یاد از شرار جان و دل و حنجرت كنم

خون می شود دلم ز تن پاره پاره اش

هر گه نظر به قبر علی اكبرت كنم

همرنگ خون دستِ ز پیكر فتاده اش

اشكی نثار تربت آب آورت كنم

چشمم فتاده است به شط فرات و باز

گریه به یاد لعل لب اصغرت كنم

از آن شبی كه خواهر من از نفس فتاد

هر شب فغان ز هجر رخ دخترت كنم

بابا چه گویمت چه كشیده است عمه ام

بگذار ناله ها به دل خواهرت كنم

بابا سرم، تنم، جگرم درد می كند

گر خون دل روانه به خاك ترت كنم

پیدا كند مقام «وفائی» به روز حشر

وقتی كه التفات به نوحه گرت كنم

***

 

سید هاشم وفایی

تعداد بازديد : 202
یکشنبه 23 آذر 1393 ساعت: 7:42
نویسنده:
نظرات(0)
اربعین-زیارت کربلا به نینوای حسین از "شفق" سلام برید سلام خسته دلی را به آن امام برید "ز تربت شهد

اربعین-زیارت کربلا

 

به نینوای حسین از "شفق" سلام برید

سلام خسته دلی را به آن امام برید

"ز تربت شهدا بوی سیب می آید"

مرا به دیدن آن روضة السلام برید

شکسته بسته دعای من از اثر افتاد

خبر به حضرت مولا از این غلام برید

معاشران! دل من، جای مانده در حرمش

مرا دوباره به آن مسجدالحرام برید

در آن حریم که هفتاد رنگ، گل دارد

به خون نشسته نگاهی بنفشه فام برید

در آن حریم مقدس، دوباره شیعه شوید

به شهر نور رسیدید، فیض عام برید

اگر که علقمه در موج خیز اشک شماست

برای ساقی لب تشنه یک دو جام برید

به دست های علمدار کربلا سوگند

مرا دوباره به پابوس آن "مقام" برید

به یک اشاره ی او کارها درست شود

در آن "مقام" از این دل شکسته نام برید

زبان حال "شفق" شعر "شمس تبریز" است

"به روح های مقدس ز من پیام برید"

 

محمدجواد غفور زاده

تعداد بازديد : 79
یکشنبه 23 آذر 1393 ساعت: 7:41
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 25
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف