اشعار مهدوی عج - 3

اشعار مهدوی عج - 3

اشعار مهدوی عج - 3

اشعار مهدوی عج - 3

اشعار مهدوی عج - 3
اشعار مهدوی عج - 3
موضوعات
آرشیو
آمار
جستجو
جدید ترین مطالب
تبلیغات
آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
ببار ابر باران زینب کجایی

یا_صاحب_الزمان

ببار ابر باران زینب کجایی؟
اَبَر مرد گریان زینب کجایی؟
به جز تو کسی را ندارم خدایی
امید گدایان زینب کجایی؟


عماد_بهرامی


تعداد بازديد : 327
شنبه 07 اسفند 1395 ساعت: 7:53
نویسنده:
نظرات(0)
سپیده سر زده آیا تو بر نمی گردی؟

سپیده سر زده آیا تو بر نمی گردی؟
برای دلخوشی ما تو بر نمی گردی؟


ببین که خشک شده صحن آبی چشمم
تمام وسعت دریا  تو بر نمی گردی؟


همیشه حسرت و تنهایی و غم و دوری
شده َست قسمت من تا تو برنمی گردی


ز بس که طول کشیده زمان آمدنت
چه بدگمان شده دنیا تو بر نمی گردی


تمام ثانیه های شب تو پرسیدند ...
طلوع روشن فردا تو بر نمی گردی؟


اگر قسم بدهم بر دعای نیمه شبِ
قنوت خسته ی زهرا تو برنمی گردی


اگر شبی وسط روضه ام بخوانم از
دودست حضرت سقّا تو بر نمی گردی


نشسته ام همه ی شب به راه آمدنت
سپیده سر زده حالا؛ تو بر نمیگردی؟



محمدحسن بیات لو


تعداد بازديد : 296
شنبه 07 اسفند 1395 ساعت: 7:51
نویسنده:
نظرات(0)
در خانه کیست تا که مرا یاری ام کند

🔷 السَّلامُ عَلَیْكَ یا بَقِیَّةَ اللَّهِ فى اَرْضِهِ.. 🔷

 
در خانه کیست تا که مرا یاری ام کند؟
با این همه گناه و خطا یاری ام کند

گفتم دخیل حضرت صاحب زمان شوم
گفتم قسم به فاطمه تا یاری ام کند

وقتی سرم مقابل بیگانه خم شده
دیگر چگونه قبله نما یاری ام کند؟!

خود را کشانده ام وسط اهل مغفرت
شاید کنار اهل دعا یاری ام کند

با معصیت چقدر دلش را شکسته ام
باید ازین به بعد حیا یاری ام کند

باید دلم شکسته شود تا که دیده ام...
... در لا به لای زمزمه ها یاری ام کند

مثل همیشه چشم به راهش نشسته ام
  تا که خودِ امام رضا یاری ام کند

دلگرم قول های رئوفانه مانده ام
او قول داده است سه جا یاری ام کند

در روضه های فاطمیه مادری غریب
با دست های عقده گشا یاری ام کند

آتش گرفت چادر زهرا و ناله زد:
سلمان کجاست تا که عبا یاری ام کند

حالا که دست شیر خدا بسته شد به صبر
 فضه به جای شیر خدا یاری ام کند

محمد جواد شیرازی

 


تعداد بازديد : 225
یکشنبه 01 اسفند 1395 ساعت: 6:43
نویسنده:
نظرات(0)
فنجان قهوه سرد شد،آقا نیامدید

فنجان قهوه سرد شد،آقا نیامدید
یا اینکه من ندیدمتان،یا نیامدید

یک میز با دوصندلی و چند کاج پیر
یک جفت چشم منتظر...اما نیامدید

یک سال روزنامۀ هرروز و...هیچ گاه
در تیترهای صفحۀ فردا نیامدید

بیهوده دلخوشم همۀ روزها گذشت
حتی غروب روز مبادا نیامدید

اینجا دلم فسیل شد اما کسی ندید
حتی شما برای تماشا نیامدید

حالا اگر به فرض که دنیا دل من است
انگارهیچ وقت به دنیا نیامدید..

کبری_موسوی_قهفرخی

 


تعداد بازديد : 371
شنبه 30 بهمن 1395 ساعت: 12:01
نویسنده:
نظرات(0)
آرامش نفس گرفتارت نیامد

🔷 السَّلامُ عَلَیْكَ یا بَقِیَّةَ اللَّهِ فى اَرْضِهِ.. 🔷

 
آرامش نفس گرفتارت نیامد
تنها...برو... تنها هوادارت نیامد

ویران بمانی ای دل ویران الهی
این صبح جمعه آمد و یارت نیامد

تا صبح ، باغ دیده ات را آب دادی
غم خوردی اما عشق و غمخوارت نیامد

لازم به گفتن نیست میدانم دوباره
رفتی به دیدارش به دیدارت نیامد

ای دل برو یوسف شو بعدا  آ به بازار
یوسف نبودی که خریدارت نیامد

یک عمر جانت را به اشکش شست اما
آبی ز هجرش روی رخسارت نیامد

جعفر ابوالفتحی

#مناجاتـفراقـامامـزمان

 


تعداد بازديد : 237
شنبه 30 بهمن 1395 ساعت: 11:49
نویسنده:
نظرات(0)
با این دل تاریک و با این ناخوش احوالی

یا صاحب الزمان (عج)

 

با این دل تاریک و با این ناخوش احوالی

دل  داده ام بر تو ، تو که ماه سیه خالی

 

دل ها ز بی دینی پٌر و خالی ز ایمانند

دل خسته ام دل خسته از پُرهای تو خالی

 

هر صبح آبم میدهی با اشک خود ، گرچه

از من نچیده ای ، به غیر از میوه ی کالی

        

من طاقت آغوش گرمت را ندارم پس

از تو کفایت میکنم هر شب به تمثالی

 

هر تار موی دلکشت در آخرین دیدار

ما را نوازش کرد با آلات قتّالی

 

تیر جدایی را نزن دیگر به پرهایم

حالا که بعد از سالها پرورده ام بالی

 

عشق میان ما اگرچه اختیاری نیست ...

... من را نمی خواهی ندارد هیچ اشکالی

 

 جعفر ابوالفتحی


 


تعداد بازديد : 187
شنبه 30 بهمن 1395 ساعت: 11:47
نویسنده:
نظرات(0)
الهی قِصّه ی هجران ، بگو کِی می رسد پایان

#غزل
#امام_زمان

الهی قِصّه ی هجران ، بگو کِی می رسد پایان
شدم مجنون و بی چاره، بده بر این دلم سامان

چه رویای قشنگی هست بیفتم زیر پاهایت
بگویم حضرت معشوق بیا و جان من بستان

دلی که بی غمت باشد نباشد دل بُوَد از سنگ
نظر کن بر دلم گشته ز دوری کلبه ی احزان

تو خورشیدی که با نورت  به قلب من صفا دادی
ولی از دست اعمالم  خودت را کرده ای پنهان

نه اشکم مثل یعقوب است نه صبرم مثل ایوب است
امید این گدا باشد فقط لطف تو ای سلطان

عزیز حضرت زهرا فدای مهربانی ات
همیشه کار تو بخشش همیشه کار من عِصیان

چه سختی ها کشیدم تا خریدم یک نگاهت را
غلط کردم نفهمیدم، فروختم من تو را ارزان

ز اعمال بدم آقا  شدی آواره ی صحرا
مثال یک کبوتر که شده کنج قفس زندان

به روی خود نیاوردی، گناهانِ زیادم را
که من از این همه بخشش،شدم حیرانِ در حیران




 

کربلایی علی قاسمی
 


تعداد بازديد : 245
شنبه 30 بهمن 1395 ساعت: 11:41
نویسنده:
نظرات(0)
از دوری و فراق تو شد قامتم کمان

غزل مناجاتی امام زمان علیه السلام

از دوری و فراق تو شد قامتم کمان
هستی تو باخبر ز دلم صاحب الزمان

پیریِّ زودرَسَم به خدا علتش تویی
گر رخ عیان کنی بشود این دلم جوان

بی تو شبیه یک گل پژمرده ای شدم
در  انتظار  قطره ی  آبی  ز  باغِبان

جز خوبی  و  وفا  ز تو چیزی ندیده ام
چیزی که هست عیان چه حاجت شود بیان

برگرد به خاطر دل عشّاق،لا اقل
ای سوز هر دعای شبانگاه عاشقان

من مُرده ام مگر که به چاه درددل کنی؟
یک شب بیا و بر دل من درددل بخوان

من هر زمان که حال و هوای تو میکنم
پر  می دهم  کبوترِ دل  را  به  جمکران

می ریزد آبروی  گدایت  اگر که تو
گیری ز روسیاهِ گنهکارت  امتحان

از کِثرتِ گناه خودم  توبه میکنم
شاید دعای من برود رو به آسمان؟

هرشب به یاد غربت تو گریه میکنم
اشکم ز قاب چشم ترم میشود روان

صحرانشینی و  کَکِ من هم نمیگزَد
یعنی که جا برای تو تنگ است درجهان؟!!

تیر سه شعبه یعنی که من با گناه خویش
هر لحظه قلبِ خونِ تو را میکنم نشان

ای روضه خوان روضه ی مادر بیا بیا
روضه برای مادرِ قامت کمان بخوان

یادت نمی رود که چهل مردِ نامرد
آتش زدند به خانه ی زهرا ناگهان

بر روی مادرت درِ نیم سوخته فتاد
آنگاه، چهل نفر پاگذاشتند روی آن...




کربلایی علی قاسمی

 


تعداد بازديد : 365
یکشنبه 03 بهمن 1395 ساعت: 22:46
نویسنده:
نظرات(0)
کِی توانم دیده را محو تماشایت کنم؟

 غزل مناجات با صاحب الزمان عج

کِی  توانم   دیده  را  محو  تماشایت  کنم؟
یک نظر برصورت و چشمان شهلایت کنم

یک نگه کن بر دل بشکسته و  بی تاب من
تا  که جانم  را  فدای  ماه رخسارت کنم

باده ام  را  از شراب  عشق خود  لبریز کن
تا که خود را مست آن پیمانه ی نابت کنم

گرچه قلب ودیده ام شایسته روی تونیست
عاقبت  این  دیده  را  فرش  ره  پایت کنم

گر به رویم چهره بگشایی ٬ ز شوق روی تو
هستیِ خود  را   نثار  چهره ی  ماهت  کنم

سائلت را   گر برانی  از  حریمت  یا کریم
تا  گشایی  درگهت  ٬  هر  دم   تمنایت کنم

تو بیا بر دیده ی خونبار من  دستی بکش
تا توانم  هر دو  را   وقف   قدمهایت کنم



 مرتضی شاهمندی

 


تعداد بازديد : 303
یکشنبه 03 بهمن 1395 ساعت: 22:45
نویسنده:
نظرات(0)
سراپا من گرفتارم اباصالح دعایم کن

یاصاحب الزمان عج


سراپا من گرفتارم اباصالح دعایم کن
برایت عبد سربارم اباصالح دعایم کن

کیدرخت بی ثمر هستم ، برایت دردسر هستم
خزانم من چه بی بارم !! اباصالح دعایم کن

گنهکارم ، بدم ، بی چاره ام ، آلوده دامانم
تمام آلوده رفتارم اباصالح دعایم کن

به دنبال تو می گردم ، سراپا غصه و دردم
فراقت داده آزارم اباصالح دعایم کن

شدم سرگرم دنیا و تو دستم را رها کردی
از این دنیا چه بیزارم اباصالح دعایم کن

قصاوت در دلم آمد ، دلم را کرد ویرانه
گناهان کرده ناکارم اباصالح دعایم کن

چه بد بوده عملکردم!! خدایی پست و نامردم
ببین من را که بیمارم اباصالح دعایم کن

خجالت می کشم آقا ، ز روی تو گل زهرا
شده شرمندگی کارم اباصالح دعایم کن

مرا بسیار بخشیدی ، ز من اصلا نرنجیدی
به تو خیلی بدهکارم اباصالح دعایم کن

من و پیراهن مشکی دو ماه از سال همراهیم
شبیه تو عزادارم اباصالح دعایم کن

در این ایام بدحالم ، شده تاریک اقبالم
به اوضاع اسفبارم  اباصالح دعایم کن

گدایم من گدا هستم ، گدای کربلا هستم
حسین را دوستش دارم اباصالح دعایم کن

نصیبم کن حرم امشب به جان عمه جان زینب
هوای کربلا دارم اباصالح دعایم کن

محمد_سعید_طالبی


تعداد بازديد : 415
پنجشنبه 30 دی 1395 ساعت: 8:27
نویسنده:
نظرات(0)
ای که در خون و رگِ زنده دلان جا داری

ای که در خون و رگِ زنده دلان جا داری
در دل  اهل  ولا  منزل  و  مأوا  داری

نه دل ماشده مجذوب تو ای مظهر حُسن
گر دلی هست بعالم تو در آن جا داری

نی همین اهل یقین شیفته حُسن تواند
عالمی شیفته آن رخ زیبا داری

ای رخت آئینه طلعت زیبای رسول
که عیان نور خداوند تعالی داری

در جلال و شرف و عزت و ایثار و مقام
تو نشان از علی و حضرت زهرا داری

حُسنِ یوسف دمِ عیسی یَدِ موسی کلیم
آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری

ابر و باد و مه و خورشید بفرمان تواند
زانکه فرمان زخداوند توانا داری

شده از طور تجلّیِ تو مبهوت کلیم
بسکه اندر همه آفاق تجلی داری

در لبت آب حیات است که با رمز سخن
مرده را  از روی اعجاز تو احیا داری

(کربلائی) همه جا نقش ترا می بیند
زانکه اندر همه جا جلوه به اشیا داری

مرحوم ناد علی کربلایی


تعداد بازديد : 521
سه شنبه 28 دی 1395 ساعت: 11:26
نویسنده:
نظرات(0)
باز هم اظطراب و دلتنگی

باز هم اظطراب و دلتنگی
باز هم شوق لحظه ی دیدار
باز هم شاید و اگر ... اما
باز هم جمعه...باز هم تکرار

چشم هایم به راه این جاده
خیره مانده چرا نمی آیی ؟
آسمان پا به پای چشمانم
ندبه خوانده چرا نمی آیی ؟

خسته ام از گناه از این من
خسته از بودن و شنیدن ها
خسته ام از نبودنت مولا
خسته ام از تو را ندیدن ها

خسته ام از تمام مردم شهر
از  دعاهای  کوچه بازاری
شاید این جمعه شاید آن جمعه
خسته از جمعه های تکراری

ای امام الرئوف تعجیلی
ما همه از تبار سلمانیم
آفتابی شو حضرت خورشید
ما همه آفتاب گردانیم ...

ابراهیم زمانی

 


تعداد بازديد : 285
سه شنبه 28 دی 1395 ساعت: 11:23
نویسنده:
نظرات(0)
شب بی حضور ماه چه بد تار می شود

شب بی حضور ماه چه بد تار می شود!!
بی تو جهان بر سرم آوار می شود

قلب مرا ببین که چگونه شکسته است؟!!
دل در نبود تو همه شب زار می شود

خانه خرابم و تو ندانی چه می کشم!!
این بی محلی باعث آزار می شود

گُل می کنم اگر تو نگاهی به من کنی
بی التفات تو دل من خار می شود

تب می کنم مگر که بیایی عیادتم
عاشق ز درد هجر تو بیمار می شود

من را بخر اگر نخری می روم ز دست
بنجل خرید نسیه ی سمسار می شود

لطف تو بود کار مرا کرد سائلی
بی تو لطف فقیر چه بی کار می شود!!

کرب و بلا رفتن بی تو چه فایده !!
بی تو مسیر عشق چه دشوار می شود!

محمد_سعید_طالبی

 


تعداد بازديد : 293
جمعه 24 دی 1395 ساعت: 15:29
نویسنده:
نظرات(0)
دارم به سر دومرتبه حال و هوای تو

دارم به سر دومرتبه حال و هوای تو
مجنون تو شدم که شدم مبتلای تو

دارد هوای من را همیشه کرامتت
قربان مهربانی و جود و عطای تو

میخواهم از تو تذکره ی کربلام را
یا ایها العزیز ، تَصَدَّق ، گدای تو

من خواهشی ز محضرِعشقِ تو دارم
باشم همیشه تحتِ لِوای کِسای تو

پاسخ بده سوال مرا ایها المُجیب
آیا شود که روزی بمیرم برای تو؟

من بادعای ندبه ی تو سربه راه شدم
من عاقبت به خیر شوم از ندبه های تو

عمری نشسته ای تو به پای گناه من
شرمنده ام ز معرفت و از وفای تو

بودم غرقِ در گنه ومعصیت ولی
دست مرا گرفت دوباره دعای تو

ای مهربان تر از پدرو مادرم، بس است
خسته شدم ز بسکه زدم من صدای تو

دوستت دارَمَت ،ولی انگار ندارمت
رفتم در پِیِ همه چیز جز رِضای تو

تکیه نکن به نوکرِ دل سنگِ خود
در وقتِ بی کسی،نشود او عصای تو

حال وهوای مادرت این روزها بَد است
بگذار تا که روضه بخوانم به جای تو

بین فشارِ آن در و دیوار ، مادرت...
با سینه ی شکسته ی خود زدصدای تو



کربلایی علی قاسمی

 


تعداد بازديد : 281
جمعه 24 دی 1395 ساعت: 15:29
نویسنده:
نظرات(0)
آقا ببخش حال دلم رو به راه نیست

آقا ببخش حال دلم رو به راه نیست
در کوله بار عمر به غیر از گناه نیست
شرمنده ام که بین گدایان دور تو
همچون منه شکسته دل رو سیاه نیست

غفلت تمام بندگی ام را خراب کرد
اوضاع روزگار چنان دل بخواه نیست
من خورده ام زمین، به کسی رو نمیزنم
چون جز حرم برای گدا سر پناه نیست
گفتم حرم دوباره دلم پر کشید و رفت
کارم به غیر ناله و زاری و آه نیست
امشب بیا بخاطر زینب مرا ببخش
این رو زدن به محضرتان اشتباه نیست
باید تمام اهل جهان را خبر کنم
گشتم، نبود، بهتر از این پادشاه نیست
شعرم اگر که در خور شأن شما نبود ...
من را ببخش حال دلم رو به راه نیست
.
یونس_چگینی


تعداد بازديد : 363
یکشنبه 19 دی 1395 ساعت: 9:10
نویسنده:
نظرات(0)
دریاب دست نوکرگم کرده راه را

اللهم عجل لولیک الفرج...


دریاب دست نوکرگم کرده راه را
برقلب ما ببخش شمیم پناه را

مولای من کرم کن و از لطف خود بخر
چون ماه آبروی شب روسیاه را

ازما بگیر، هرچه که خواهی ولی مگیر
ای عشق سامراییِ دلها نگاه را

می خواستم که چشم بدوزم به تو ولی
شأن تو غرق خاک نماید کلاه را

خونین دل از فراق تو هستم تو امر کن
از سینه ام برون بکشانم گواه را

ما را عطا کن ای پدر دلربای خلق
یک شب نشان یوسف مأنوس چاه را

یک شب گدا بشو که ببینی تو هم غریب
با چشم خویش بخشش دربار شاه را

#محسن_قاسمی (غریب)
کتاب:درچهارده روایت

 


تعداد بازديد : 395
شنبه 18 دی 1395 ساعت: 8:42
نویسنده:
نظرات(1)
از رمق افتاده ام ... دلدار دستم را بگیر

از رمق افتاده ام ... دلدار دستم را بگیر
رفتم از دست و شدم بیمار دستم را بگیر

دور ماندم از تو .. دست آویز این و آن شدم
من زمینگیرم خودت اینبار دستم را بگیر

خواهشی دارم ولی از تو خجالت می کشم
داده ام گرچه تو را آزار دستم را بگیر

با گناهانم خودم را هم کلافه کرده ام
خسته ام از این همه تکرار دستم را بگیر

از خودم از توبه هایم واهمه دارم هنوز
غصه ها را از دلم بردار ، دستم را بگیر

نفس دائم می  دهد بازی مرا با خدعه اش
ول کن من نیست لاکردار ، دستم را بگیر

از زیارت کربلا جامانده ام .. رب الحسین
آمدم هی می کنم اصرار " دستم را بگیر"

من خودم اینجا .. دلم شد زائر کرب و بلا
ای حسین جان بین آن زوار دستم را بگیر

محمد_سعید_طالبی

 


تعداد بازديد : 291
جمعه 17 دی 1395 ساعت: 17:38
نویسنده:
نظرات(0)
هستم غلام کوی تو و آسمانیَم

هستم غلام کوی تو و آسمانیَم
شکرخدا که من هم امامِ زمانیَم

ای مظهر جلالت و زیباییِ تمام
با جذبه ات به سمت خودت میکِشانیَم

مانندِ یک کبوترِ در صحن ِجمکران
در آسمانِ مُلکِ دلت می پرانیَم

خورده گره به جان تو جانم،عزیزِدل
جان میدهم بدونِ تو،ای یارِ جانیَم

عمری گدا ز دوریِ تو دربدر شده
عمری مرا به دور سرت میدوانیَم

من جز گنَه، کاری ز دستم نیاید
ای مهربان،مرا ز درِ خویش نرانی ام

گر پای این گدا به عمل لنگ میزند
ازمن قبول کن این همه حُبِّ زبانیَم

محتاج یک دعای قنوت شبانه ام
بنویس بر دو دستِ کریمت،نشانیَم

من که غبار روی عبای شما شدم
کابوسِ هر شبم شده این...می تکانی أم!!!

چشم امید من به نگاه ملیح توست
در روز محشرم به گدایی بخوانی أم...

حُرَّم که مثل جدّ غریبت امام حسین
با یک نگاه به سوی خودت میکشانیَم

زانو زدم مثالِ سگی پشت خیمه ات
محتاج دست لطف تو  و  تکّه نانیَم

من در جوانی أم شده ام عبد کوی تو
خوشحال از این غلامی  و از این جوانیَم




کربلایی علی قاسمی


تعداد بازديد : 173
جمعه 17 دی 1395 ساعت: 17:36
نویسنده:
نظرات(0)
فزون از صبرِ ایوب است تابِ محنتِ دوری

فزون از صبرِ ایوب است تابِ محنتِ دوری
که رنجوری نباشد آنچنان مشکل که مهجوری

چنان بی رویِ تو دست و دلم از کارِ خود مانده
که ساغر در کفم لبریز و من مُردم ز مخموری

زِ گوش این نکته ی پیر ِمغان بیرون نخواهد شد
که مستی خاکساری آوَرَد ، پرهیز مغروری

زِ چشمِ اعتبارِ خلق چون پنهان شوی دانی
که باشد مستی و رسواییِ ما عینِ مستوری

تو هم چون شعله ی سرکش زِ هر آلایشی پاکی
زِ ما گردی به دامانِ تو ننشیند ، مگر دوری

نصیبِ ما نشد یک بار دیدارِ تو را دیدن
به خوابت هم نمیبینم ؛ زهی کوری زهی کوری

چنان عالم به بندِ اعتبارِ ظاهر افتاده
که پروانه نسوزد گر نباشد شمعِ کافوری

نگویی بی اثر دیگر #کلیم این اشک ریزی را
زِ بختم گریه آخر هم سیاهی بُرد و هم شوری


کلیم کاشانی

 


تعداد بازديد : 343
پنجشنبه 16 دی 1395 ساعت: 7:37
نویسنده:
نظرات(0)
آنقدر مرا سنگ زده شیطان که

آنقدر مرا سنگ زده شیطان که
زخمی شده این بال و پرم یا مهدی

در حین گناه بودم و میدیدی
ای خاک دو عالم به سرم یا مهدی

 

ابراهیم لآلی


تعداد بازديد : 245
چهارشنبه 15 دی 1395 ساعت: 14:36
نویسنده:
نظرات(0)
ليست صفحات
تعداد صفحات : 18
درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
لینک دوستان

طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف